کنفوسیوس متصدی آرشیو در دربار سلسلهی پادشاهان چو در چین بود. نقل شده که این «فیلسوف گرامی»، به خاطر مقام رسمی دولتی و مطالعات فراوانی که داشت، مورد توجه کنفوسیوس- که البته در آن زمان سی وچهار ساله بود- قرار گرفت. لائوتسه، آن مورخ جوان خوش آتیه و مصلح پرمشغله را که آرزوی بررسی تاریخ قدیمی چین را در سر داشت و به قدری بر تاریخ گذشته تسلط داشت کهمیتوانست از طریق ایجاد یک نظام سلوک اجتماعی افتخارات گذشته آن را اعاده کند، مورد سرزنش قرار داد و گفت: «مردانی که تو دربارهی آنها صحبت میکنی همه مرده اند و استخوان های آنها بر باد رفته است. این غرورها و آرزوها را کنار بگذار». لائوتسه در عوض از کنفوسیوس خواست تا به آرامی و شخصا در جستجوی تائو، که اصل باطنی همهی عالم بوده و تنهایی میتواند کلید مذهب و حیات را به دست دهد، برآید. وقتی مرد جوان پاسخ داد در خلال بیست سال گذشته با پشتکار مشغول مطالعه کتب بوده، لائوتسه جواب داد: «اگرمیشد تائو را به مردم اهدا کرد، چه کسی دوست نداشت که آن را به شاهزاده خود تقدیم کند؟ اگر میشد آن را به مردم عرضه کرد، چه کسی بود که نمی خواست آن را به والدین خود عرضه کند؟ اگر میشد آن را به مردم اعلام کرد، چه کسی نمی خواست آن را به فرزندان خود منتقل سازد؟ چرا تو خود آن را کسب نمی کنی؟ دلیلش این است که در قلب خود برای آن جایگاهی قایل نیستی». پس از این ملاقات، کنفوسیوس که میرفت مشهورترین استاد و معلم سراسر تاریخ چین شود به شاگردان خود گفت: «من میدانم که چگونه پرندگان پرواز میکنند، چگونه ماهیان شنا میکنند، چگونه حیوانات میدودند، اما اژدها نیز وجود دارد. من نمی توانم بگویم که آن در میان ابرها بر بادها سوار شده و در آسمانها پرواز میکند. امروز من توفیق دیدار لائوتسه را داشتم تنها میتوانم او را با اژدها مقایسه کنم [به این معنا که او راز سرپوشیدهی مافوق این جهانی و غیر قابل درک است]. در نظر کنفوسیوس لائوتسه همچون کسی که در رویای دنیای دیگری زندگی کرده و در میان امواج تفکرات خویش بلند پروازی میکند جلوه کرده است. کنفوسیوس نیز در چشم لائوتسه چون آدم شلوغی که در کار هر کس دخالت میکند، جلوه گر شده است. در حقیقت این دو نفر، که از بانفوذترین مردان تاریخ چین به شمار میآیند، در علائق، اهداف، روشها و نظام های کلی با یکدیگر تفاوت داشتند.
;