خلایق در عصر ظهور کنفوسیوس آلوده به فساد و تباهی شده بود، ولی در ذات و نهاد ایشان برای اصلاح و تصفیهی آمادگی و استعدادی وجود داشت. اوضاع اجتماعی بد بود؛ ولی در همان حال قابلیت بهبودی نیز موجود بود. عمل خلق، فاسد ولی سرشت و فطرت ایشان صالح بود و همهی افراد فاسد وشرور، مستعد اصلاح بودند. کنفوسیوس در چنین وضعی گفت که مردم از جادهی مکارم اخلاق که اجداد آنان بر حسب قاعده "لی" زندگانی میکرده اند و به خیرات و برکات کلی مستعد و کامیاب میگشتند دور مانده اند و ناچار باید به صراط مستقیم بازگردند. اصطلاح "لی" که کنفوسیوس برای اصلاح جامعهی چین وضع کرد معانی عالی و مهمی را در بر دارد. وی آن را در مواقع مختلف به معانی گوناگون استعمال کرده، در یک جا میتوان آن را به پاکی و طهارت، در محلی دیگر به ادب و انسانیت، در موقع دیگر به رسوم و تشریفات، و در زمان دیگر به معنی عبادت و مناسک و سرانجام به معنای سرمشق کامل اعمال اجتماعی و مذهبی انسان ترجمه کرد و یا آن را به معنای آرمان "نظام اجتماعی" و قرار دادن هر چیز در جایگاه خود دانست.
در زمان کنفوسیوس سلسلهی این نظام گسیخته و رشتهی امور از هم پاشیده و متفرق گشته بود. در کتاب لی چی شرحی مبسوط و بحثی کامل در تفسیر کلمه"لی" آمده است. در آن جا کنفوسیوس گفته است که قاعدهی "لی" و اصول عدالت بنیان انتظام اجتماعی را برقرارمی سازد و به وسیلهی این قواعد روابط و حقوق رسمی خلایق و خصایص ایشان نسبت به یکدیگر روشن میشود تا آنجا که تناسب و اعتدال درمؤسسات اجتماعی ایجاد خواهد شد و جوامع بشری چون اهل روستاها و دهات همه با یکدیگر زندگی خواهند کرد.
کلیات قواعدی را که کنفوسیوس در این باب بنیاد نهاده میتوان به شرح ذیل خلاصه کرد:
"لی" عامل اساسی در انتظام امور و حسن روابط بشری است؛ این روابط اصلی پنج تاست و عبارتند از:
رابطهی سلطان با رعیت، پدر با فرزند، شوهر با زن، برادران بزرگ تر با برادران کوچک تر و دوستان با دوستان و بعضی روابط فرعی نیز در ضمن باید محل ملاحظه قرار گیرد، مانند رابطهی بین آدمی بین آدمی با ارواح عالم علوی، رابطهی بین ملوک و وزرا و رابطهی مابین رجال سیاسی با یکدیگر.
روابط فوق، در صورتی که بر طبق اصول و قاعدهی "لی" اعمال شود، در هر خانه و قریه و بالاخره در سراسر ملک، اعتدال و سازگاری ایجاد خواهد کرد و عاقبت منتهی به حسن رابطه مابین انسان با عالم وجود، یعنی زمین و آسمان، خواهد شد و سبب میشود که اعمال انسانی مطابق صراط تائو یعنی ارادهی ملکوت عالم انجام گیرد
آداب و رسوم و تشریفات اجتماعی که حاکی از حسن عمل بر طبق رسم قاعدهی "لی"است بایستی مطابق رسم و عادت قدما و اسلاف باشد، زیرا پیشینیان طالب سعادت خلایق بوده اند و روح انسانیت، که موجب احترام و ادب متقابل است، درایشان کاملاً ظهور داشته است.
در واقع جوهره و محور تعالیم کنفوسیوس در مقام حکومت یک حکیم بزرگ، تعلیم "رن"یا انسانیت است. در این محور، اساس کار، تکیه بر شکوفا کردن استعدادهاى انسانى و اوج بخشیدن به شخصیت فرد و نگاه داشتن حقوق انسانى است. از نظر وی "رن" به معنای دوست داشتن دیگران است که تلفیقی از همهی هنرهاست نه یک هنر اخلاقی. "رن" منجر به پرهیز از خودپرستی و میل به نوع دوستیمیشود.چیزی که کنفوسیوس آن را "شو" مینامد. کنفوسیوس در تعریف "شو" میگوید عمل متقابل یعنی چیزی که برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مپسند. کنفوسیوس براین باور بود که بستگى هاى انسانى باید بر بنیاد احساس اخلاقى" رن" نهاده شود که به کوشش هاى مثبت براى نیکى به دیگران مى انجامد. او مى گفت: "رن" دوست داشتن دیگران است. در حقیقت، کنفوسیوس "رن" را نه تنها گونه خاصى از هنر اخلاقى، بلکه آمیخته یی از همهی هنرها مى داند. از این رو، شاید بتوان آن را هنر کامل تعریف کرد. همچنین شاید بتوان اندیشهی "رن" را در مفاهیم "شیائو" یا وظیفه فرزندى یا مهر برادرانه بیان کرد. این دو مفهوم بیان کنندهی یک احساس انسانى اند که از خود پرستى بر کنار است. وظیفه فرزندى نشانهی یک حالت پیوند معنوى و جاویدان است و مهر برادرانه، نشانهی یک حالت پیوندى معنوى به صورت نامحدود از نظر مکانی است. در سخنان کنفوسیوس، دو مفهوم همانند دیگر آمده است:
"جونگ" یا وفادارى و "شو" یا نوع دوستى. جان انسان در حالت "جونگ" به طور کامل با خویشتن راست است. حال آن که در حالت "شو" جان از جان بیرون از خود، فهم کاملى و با آن همدردى کاملى دارد. واژه چینى "جونگ" از دو بخش میانه و دل ساخته شده است. انسان که دلش در میان است، با دیگران همدردى مى ورزد. و لذا به خود وفادار خواهد بود... "جونگ" راه مثبت تمرین "رن" است. واژه چینى "شو" به معناى چون دل خود است؛ یعنى با دیگران آن کن که دلت مى گوید. کنفوسیوس در معناى "شو" مى گوید: آنچه به خود نمى پسندى به دیگران روا مدار. "شو" راه منفى تمرین "رن" است. مفاهیم "جونگ" و "شو" همان دو مفهوم "شیائو" و "دى" هستند، با این تفاوت که این "دی" اصولا به وابستگى هاى درونى خانواده اشاره مى کند. حال آن که دو مفهوم "جونگ" و" شو" معنایی پهناورتر و کلى تر دارند. در همهی این مفاهیم دلبستگى به حالتى از جان است که در آن مهر حقیقى و دور از خود پرستى برترى دارد. اصل "رن "یک عامل نیرومند برای استمرار و پایدارى فرهنگ چینى به شمار مى آید. هیچ گاه نشده است که یک دستگاه اندیشه با آن تماس پیدا کند و بتواند آن را از تأثیر باز دارد. درس دادگرى و دادگسترى آن، درس یک روح شکیبایی، و به هم مهر ورزیدنش، امروزه، همچون پیش، براى چین درست و شایسته است. نه تنها چین، چون نیک بنگرى براى همهی جهان چنین است. او پیوسته بر فضیلت های انسانی تأکید داشت و انسان کامل از نظر او شخصیتی بود که صاحب ویژگی های زیر است: عزت نفس، بزرگی همت، اخلاص در نیت، شوق در عمل و نیکی در سلوک.وی خصلت خوب و فضیلت نیک را در ظهور "جین" میداند. "جین" به معنای تراوش و بروز احساسات قلبی انسان است و آن را بر دو قسم میداند:
1- حق و مقام هر کسی را به درستی شناختن
2- با فرزندان آدم به مهربانی و نیکی رفتار کردن
;