مسلمانان، در همان لحظات اولیة تاریخ خود، پیبردند که قرآن به اندازة کافی همة جزئیات حیات فردی و یا اجتماعی آنان را توضیح نمیدهد: بسیاری از مسائل [در قرآن] تنها به یک صورت گذرا تذکر داده شدهاند؛ نکات و مسائل دیگری هم هستند که اصلاً مورد اشاره قرار نگرفتهاند. از آنجایی که پیام وحی آسمانی برای همیشه با مرگ پیامبر(ص) متوقف شده بود، راه دیگری برای سازماندهی حیات انسانها موافق با احکام الهی باید پیدا میشد. اصحاب [حضرت] محمّد(ص)، و نسلهای اوّل پس از او، بهدنبال راهی بودند تا با حفظ ایمان و اعتقاد خود به روح وحی الهی، جاهای خالی یاد شده را پر کنند. بنابراین، آنان به کلمات و اقدامات خود پیامبر(ص)، سنّت آنجناب، تمسّک جستند.
بدینترتیب آداب و رفتار، سنّت، رسول خدا(ص) بهنوبة خود به نوعی تفسیر قرآن تبدیل شد. پارهای از اشارات، یا حقایقی که صرفاً بهصورت مبهمی در کتاب مقدس قرآن ذکر و یا مقرّر شده بود را باید بهنحوی که [حضرت] محمّد(ص) در قول و یا عمل خود نشان داده بود، درک کرد. گفتههای وی جمعآوری شده و اعمال یا سیرة آن حضرت نیز سینه به سینه برای نسلهای آینده نقل گردید؛ هر گزارش واحد از آنچه وی گفته با انجام داده یک «حدیث» (به معنی یک سخن یا قصّه) خوانده میشود.
;