معرفی دین اسلام

ابوبکر، پدر همسر پیامبر(ص) عایشه و اولین جانشین آن حضرت، توانست شورشهایی را که در فاصلة کمی پس از مرگ پیامبر به­وجود آمده بود سرکوب نماید. زیرا که عربهای بدوی طرفدار آزادی، که بخصوص از نظام مالیات اسلامی خوششان نمی­آمد. آزادی، که بخصوص از نظام مالیات اسلامی خوششان نمی­آمد. درصدد برآمده بودند تا استقلال از دست­رفتة خویش را بازیابند. در طول حکومت نسبتاً کوتاه ابوبکر (634 ـ 632 م)، لشکریان اسلام به مرزهای جنوبی عراق و فلسطین رسیدند. این لشکرکشیها و اقدامات متهوّرانه وقتی بهتر درک می­شوند که بدانیم تنها چند سال قبل از این تاریخ، در سال 628 میلادی، بود که پیامبر نامه­هایی به حکام و سران امپراتوریها و کشورهای بیزانس، ایران و مصر نوشته و آنان را به پذیرش اسلام دعوت کرده بود. کمی پس از این تاریخ، اولین درگیریها با امپراتوری بیزانس به­وقوع پیوست. این امر راه را برای فتوحیات جدید باز کرد؛ فتوحات نظامی چشمگیری با ابعادی وسیع در دورة حکومت جانشین ابوبکر، عمربن خطاب سختگیر و عبوس (644 ـ 634م) به­دست آمد. دمشق در سال 635 میلادی، مصر در فاصلة سالهای 644 ـ 639 میلادی و اکثر ایران زمین در بین سالهای 644 ـ 640  میلادی فتح شد.

پس از ترور عمر در سال 644 میلادی، جانشین وی عثمان بن عفان (656 ـ 644م) با موفقیّت به اعزام لشکریان اسلام درجهات شرق و غرب ادامه داد. در این هنگام، اعضای خانوادة آریستوکرات  مکّه، بنی­امیّه، در صحنة سیاسی اسلام حاضر شده و نقش تعیین­کننده­ای پیدا کردند، هرچند که همین خانواده از سرسخت­ترین مخالفین حضرت محمّد(ص) به حساب می­آمدند. بعضی از کسانی که از رژیم جدید ناراضی بودند علیه عثمان قیام کردند که درنتیجه نامبرده، در سال 656 میلادی، [حضرت] علی(ع)، پسر ابوطالب عموی پیامبر و شوهر جوانترین دختر آن حضرت، فاطمه(س)، به عنوان جانشین عثمان برگزیده شد، امّا مجبور شد با معاویه که از خاندان بنی­امیّه بود بجنگد. در جنگ صفیّن، که در سال 657 میلادی به وقوع پیوست، (هرچند که حضرت علی(ع) تقریباً در شرف پیروزی و خاتمه جنگ بود) و به حکمیت تن در دهد.[2] در این مرحله، بخشی از یاران علی(ع)، که از ایکه آن جناب حکمیت را قبول کرده بود ناراضی بودند، از زمره پیروان آن حضرت خارج شدند (این گروه بعدها به نام خوارج مشهور شدند). در سال 661 میلادی، یکی از همین خوارج دست به ترور [حضرت] علی(ع) زد که اینکار بشدت به نفع معاویه تمام شد.

با معاویه­بن ابی­سفیان حکومت بنی­امیه آغاز می­شود. تحت حکومت امویان، مسلمانان، در سال 691 میلادی، مرزهای خود را تا آتلانتیک گسترش دادند و در سال 711 میلادی لشکریان اسلام به مرزهای بیزانس رسیدند و سپس از تنگة طارق[3] (جبل­الطارق یا کوه طارق) عبور کردند. در همان سال نیز سپاهیان اسلام به ماورای بحار وارد شده و همچنین سند را، در درّه سفلی هند (که امروزه بخش جنوبی پاکستان را تشکیل می­دهد) فتح کردند.

امّا در مورد حکمرانان عبّاسی، آنان سعی کردند تا پیروی و اطاعت خود از قانون شریعت را بیش از پیشینیان خویش [بنی­امیه] به نمایش بگذارند. از این مهمتر، این امپراتوری اجباری نمی­دید مانند بنی­امیه صرفاً یک قلمروی عربی باشد و بلکه عمدتاً یک سرزمین اسلامی بود. انتقال پایتخت از دمشق به بغداد در سال 756 میلادی، تمام درها را به روی نفوذ فرهنگی ایران باز نمود.

در زمان حکومت مأمون، پسر دوم هارون­الرشید (سالهای 33 ـ 813م)، ترجمة آثار علمی و فلسفی یونان به زبان عربی بشدت تشویق می­شد. این ترجمه­ها، پس از اینکه تعلیم و تربیت اسلامی را متأثر کرد، در حالی که از ناحیة اعراب غنیتر شد، به اروپا منتقل گردید؛ مترجمین زبردست اسپانیای قرون وسطی، با ترجمة این آثار به رشد و توسعة علوم و پزشکی اروپا کمک کردند.

معزالدّوله، بنیانگذار از سلسلة شیعی آل بویه، برای نخست­بار، در سال 932 میلادی، از عنوان «سلطان» استفاده  کرد. در سال 945 میلادی، آل­بویه عملاً حکومت بغداد را در دست گرفت، در حالی که خلیفه همچون یک رئیس پوشالی به کار خود ادامه می­داد.

در سرزمین مصر، دو سلسلة متوالی ترکِ حامیان بنی­عباس، به حکومت رسیدند. آنان، در سال 969 میلادی، زمانی که شیعیان بنی­فاطمه، که از افریقای شمالی برای تأسیس قاهره آمده بودند، آن کشور را فتح کردند از اریکة قدرت رانده شدند.

در منطقة شرق، سلطان ترک محمود غزنوی دامنة قدرت خویش را به شبة قارة هند گسترش داد؛ در سال 1026 میلادی، شهر لاهور پایتخت قلمروی هندی غزنویان شد. از آن زمان به بعد بود که ادبیات غنی فارسی و فرهنگ و زبان پارسیان در شبه قارة هند رایج شد و دامنة آن تا بنگال، منطقة جنوبی هند، و داکا گسترش پیدا کرد.

در سالهای پایانی قرن پانزدهم و آغاز قرن شانزدهم در سمت شرق امپراتوری عثمانی، حرکتهای شیعی که از مدتها پیش از آن در ایران به­چشم می­خورد تبلور بیشتری پیدا کرد.در سال 1501 میلادی، شاه اسمعیل صفوی، در سن چهارده­سالگی، بر تخت سلطنت ایران نشست و امپراتوری صفویه را بنیان نهاد و مذهب شیعه را دین رسمی ایران اعلام کرد.

بنیان دین اسلام بر مبنای قرآن («خواندن» و «خواندنی») قرار دارد که نزد مسلمانان پریزگار نه کلام یک پیامبر الهی، بلکه کلام تحریف­نشدة خود خداوند متعال است که از طریق رسول خدا(ص) به گوش جهانیان رسیده. از آنجایی که قرآن سخن «برتر» خداست، مسلمانان «ترجمة» کامل آن به هر زبان دیگری را تقریباً غیرممکن می­دانند. به اعتقاد ایشان، هر ترجمه­ای تنها یک تفسیر و تعبیر از معانی متعددی است که در مضامین این کتاب آسمانی نهفته است و نه همة آن تفاسیر و معانی. مطابق اعتقادات اسلامی، سبک کتاب مقدس قرآن غیرقابل تقلید بوده و دارای زیبایی و نیرویی فوق بشری است.

و آن را معمولاً با القابی نظیر «کریم»، «مجید»، «پاک» و غیره یاد می­کنند. گوته، در کتاب یادداشتها و موضوعات خویش می­گوید: «سبک قرآن، همانند محتویات و هدف آن، بزرگ، پرهیبت، و در بعضی موراد حقیقتاً لطیف و ظریف است.»

قبل از اینکه هر یک از سوره­ها و یا حتی آیات قرآنی تلاوت شود، انسان باید نام خدا را بر زبان آورده و از شر شیطان رجیم به خدا پناه برد [اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم]. این عبارت در آغاز تمام سوره­های قرآن، به استثنای سورة نهم (توبه یا برائت) تکرار می­شود.

از همین روی است که در زبان اردو، «بسم­الله کرنا» [بسم­الله کردن] بسادگی معنای «شروع کردن» را می­دهد. بر همین منوال نیز در زبان ترکی «هادی بسم­الله»[4] ـ شروع کنیم ـ گفته می­شود. سورة فاتحه، به همراه بعضی دیگر از سوره­های نسبتاً کوچکتر قرآن، در نمازهای یومیه خوانده می شوند. اعتقاد مسلمانان بر این است که در بعضی از سوره­های قرآن خیز و برکت خاصّی نهفته است؛ از این روی سورة یس، سی و ششمین سورة قرآن، معمولاً برای افراد در حال احتضار و یا در گذشته تلاوت می­شود. آیات بخصوصی نیز برای تزیین ساختمانها به کار می­روند، یا برای لوحهایی که با خطوط هنرمندانه­ای نوشته شده­اند، و یا در آخر برای طلسم و جلوگیری از چشم زخم.

هر یک از آیات قرآن یک «نشانه» یا «معجزه» خوانده می شود چرا که پیامبر اکرم(ص)،وقتی که تحت فشار مخالفین قرار می­گرفت و از او می­خواستند تا «نشانه»ای دالّ بر نبوت خویش بیاورد، یک یا تعدادی از این آیات را برای ایشان می­خواند.

در قرآن، وضعیّت انسانها در چندین جا بیان شده و یا در واقع مورد اشاره قرار گرفته است. از یک طرف، بشر از همه ارواح و فرشتگان برتر است، چرا که خداوند از «روح» [نَفَس] خویش در وجود او دمیده است[5] (سورة حجر، آیة 29؛ سورة ص، آیة 72) و سپس فرشتگان را امر فرموده که بر آدم، که خداوند می­خواست او را خلیفة خویش در زمین قرار دهد، سجده کنند.

کتاب قرآن، که در سوره­های متأخر خود ـ بویژه سوره­هایی که در مدینه نازل شده ـ حاوی تعداد معتنابهی قوانین، مقررات و دستورالعملهای مربوط به امور دنیوی، زندگی روزمره و حیات سیاسی مردمان می­باشد.[6]

در اسلام، پنج تکلیف عمده دینی برعهده مؤمنین گذارده شده است. اینها «اصول اسلام»اند. اولین آنها، فرمول اقرار به ایمان یا ادای «شهادتین»، اساس و پایة اصول دیگر است. هرکس که در ملاء عام اقرار کند: «شهادت می­دهم خدایی جز الله ـ خداوند یکتا ـ نیست و محمّد (ص) رسول و فرستاده اوست»[7] به رسمی اسلام را پذیرفته است.

قرآن، [حضرت] محمّد(ص) را موجودی انسانی، مثل بقیة افراد بشر، می­داند که تنها تفاوتی که با دیگران دارد این است که مهبط وحی الهی قرار گرفته است.

علاوه بر ادای شهادتین، سایر اصول اسلام عبارت­اند از: نماز، زکات، روزه (در ماه رمضان) و حجّ. آنچه اصطلاحاً به نام «جهاد» یا جنگ مقدس خوانده می­شود (که از لحاظ تحت­اللفظی به معنای تلاش و کوشش زیاده از حدّ در راه خدا است) هرگز جزو اصول اسلام نبوده است.

قرآن، مبنای همة حیات جوامع اسلامی است، خواه تنظیم تکالیف و امور دینی مسلمانان باشد و یا مسائل و موضوعات هنری. از این روی کاملاً طبیعی است که در خلال قرون و اعصار، انواع و اقسام شروح و تفاسیر بر آن نوشته شده باشند.

;