معرفی دین زرتشتی

پيش از آن كه به معرفي خداي زرتشت بپردازيم، ذكر يك نكته لازم و ضروري به نظر مي رسد و آن اين كه اصولاً مدارك موجود جهت تحقيق در مورد دين و فرهنگ ايران قديم بسيار گوناگون، ناهماهنگ و تأويل پذيرند، اگر محققي در مراحل تحقيق خود به يك قسمت از آن‌ها بيش از ساير قسمت‌ها اهميت دهد و يا در توجيه تعبيرات و مفاهيم پايبند قواعد زبانشناسي نباشد و يا به اصول پديدار شناسي دين بي اعتنا باشد، بدون ترديد گمراه خواهد شد از اين رو مي بينيم كه در اين گستره، نظريات كاملاً متناقضي ارایه شده است. البته ما در اين قسمت در مقام گرد آوري نظريات بوده و در مرحله بعد به داوري خواهيم نشست.

پروفسور آسموسن درباره خداي زرتشت مي گويد: «روح و فكر زرتشت در تسخير خداي واحد، اهورا مزدا، بود. نام اهورامزدا به تمام معني پرورده و زایيده‌ی فكر زرتشت بود و مطالعات فراواني كه در اين زمينه انجام شده حاكي از آن است كه قبل از او كسي با اين نام آشنايي نداشته است. در متون قوم اكد به نام سه خدا به اسامي "مزدكو، اسرا و فرش" بر مي خوريم ولي اين سه نام ارتباطي با نام اهورامزدا ندارد. نيبرگ در مورد پيام زرتشت چنين مي گويد: «توجه دقيق به پيام زرتشت نشان مي دهد كه او تا اندازه‌ی بسيار زيادي پايبند به عقايد ميترايي بوده و به هيچ وجه تغييري در آن‌ها ايجاد نكرده است. بلكه برعكس او بسيار محتاط بوده و جنبه‌ی نو و تازه اصولاً در مواد آموزه هاي او نيست؛ بلكه در تركيب اين مواد است».

 نيبرگ زرتشت را كاهني مي دانسته كه در روزگاران قديم در يكي از جوامع بدوي آسياي مركزي، پيشواي دين بوده و اجرای آداب و مناسك قبيله خود را بر عهده داشته و با عالم ارواح از راه رقص و سماع و خلسه و با نوشيدن موادي كه از گياهان نشئه آور به دست مي آمده، ارتباط برقرار مي كرده است. لذا مي گويد: زرتشت بسياري از سرودهاي خود را در حال جذبه و بيخودي سروده است.

ويدن گرن در همين ارتباط مي گويد: «... در يك جذبه‌ی نزديك به خواب عميق به نام "خوفنه"است كه زرتشت مشاهدات خود را داشته و گفتارهاي اهورامزدا را شنيده است. احتمالاً در جامعه نخستين زرتشتي ايجاد حالت جذبه به وسيله ماده مخدر عادي بوده است. اين شيوه احتمالاً منشاء هندو ايراني دارد؛ زيرا در ميان هندي‌ها نيز تأييد شده است.» او در جاي ديگر مي گويد: «از نظر ما زرتشت صاحب جذبه اي است كه در ميان گروهي مريد نمودار مي شود كه آن‌ها نيز به حالت جذبه خو گرفته اند. معهذا اين رفتار به اصطلاح شمني فقط چهارچوب خارجي عمل اوست. براي هر مورخی روشن است كه شخصيت هاي بزرگ نيز از همان كاري آغاز مي كنند كه در محيط خودشان انجام مي گرفت. بنيانگذاران ادیان نيز استثنأ نيستند و اين كار از مقام آن‌ها در تاريخ نمي كاهد.» سپس چنين مي گويد: «گرايش به يكتاپرستي مطمئناً در آموزه‌ی زرتشت وجود دارد؛ منتها اين گرايش نمي تواند فراگير شود چرا كه گرايش به دوگانه پرستي كه به طور مطلق با آن در تقابل قرار گرفته، مانعي در برابر آن است.»

"زنر" در مورد زرتشت مي گويد: «اين مطلب كه زرتشت با دين كهن به مخالفت برمي خيزد بسيار روشن است.» سپس ضمن آوردن نمونه هايي از اين مخالفت در جاي ديگر مي گويد: زرتشت خود را پيامبري مي دانست كه از جانب خدا فرستاده شده تا نه تنها دين جديدي بياورد بلكه مراسم عبادي كهن را نيز اصلاح كند. او خود را پيامبري مي دانست كه با خدا سخن مي گويد و سخنان او را مي شنود. او پيامبري است كه صدايش براي دوستي، احترام و راستي بلند است، او دوست خداست. ارتباط او با خدا از روي پستي و حقارت نيست بلكه او از خدا استمداد مي طلبد آنگونه كه دوستي از دوست ديگر كمك مي خواهد.» وي در مورد اهورامزدا چنين مي گويد: «اهورا مزدا خالق همه چيز اعم از مادي و معنوي است و از آنجا كه همه چيز را به وجود آورده خلقتش«exnihilo» است. او خالق با اراده و قادر مطلق است و وجودش به هيچ وجه با نيروهاي شر چنانكه در دين زرتشتي متأخر مي آيد، محدود نمي شود. اوست كه تمام انسان‌ها را بنا بر اعمالشان در روز واپسين داوري مي كند.

هنينگ در همين راستا مي گويد: مردمي كه زرتشت در ميان آن‌ها ظهور كرده و به ترويج و تبليغ دين ثنوي خود پرداخته، يگانه پرست بوده اند، و ثنويت زرتشتي «اعتراضي بر يگانه پرستي» بوده است.

"نيولي"(نويسنده‌ی مقاله دين زرتشتي در دائره المعارف الياده ) در همين ارتباط مي گويد: «نوآوري اصلي دين زرتشت كه به واسطه‌ی آن از اديان مردم هند و اروپايي خاور نزديك و مركز آسيا متمايز گشت، تأكيد آن بر توحيد بود. البته ثنويت به عنوان چهره‌ی برجسته آن باقي مي ماند. بايد گفت كه هر دو جنبه‌ی (توحيد و ثنويت) براي فلسفه زرتشت و نظريه ديني او اساسي است. ارزش والاي اين انديشه نزد زرتشت، سبب شد تا يونانيان او را بيشتر يك انسان حكيم بدانند تا مؤسس دين، آن‌ها نويسنده‌ی گاتاها را به عنوان يكي از عالي ترين و مهم ترين نمايندگان «حكمت يگانه» دانستند.

در مورد مفهوم خدا در دين زرتشت مولتون مي گويد: «اسوراي دانا» بيش از دوران زرتشت وجود داشته است. خداي دانا ايزد خاص آريايي‌ها بود. و اين مسأله خود مؤيد اين است كه زرتشت يك "آريازنتو" بوده است نه يك مغ كه سال‌ها بعد او را به آن محكوم كردند. براي آن‌ها اهورامزدا خداي قبيله بود و نسبت به ايزدان طبقات ديگر در مقام بالاتري قرار داشت. به نظر مي رسد كه اولين قدم زرتشت اين بود كه از چندگانه پرستي موجود به سوي يگانه پرستي رود و از ايزدي كه بزرگ ترين ايزدان بود به سوي خداي واحد رود. سپس در جاي ديگر مي گويد: من اذعان مي كنم كه دين زرتشت دين توحيدي بود. قضاوت ما درباره‌ی فكر زرتشت تنها از طريق كاتاهاست. در گاتاها شاهد تركيب مفاهيم نظري و عملي مي باشيم. در جهان انديشه، زرتشت در ميان كيفيات، صفات و اصولي زندگي مي كند كه به اندازه‌ی چيزهايي كه مي بيند براي او واقعي اند. لذا نيازي به شخصیت بخشيدن به آن‌ها نيست. افراد قبيله‌ی او كشاورز بودند و دائماً مورد آسيب و حمله‌ی قبايل صحرا نشين واقع مي شدند. اين مسأله نفرت او را نسبت به خدايان قبايل مهاجم برانگيخت. چنين ذهني در تأكيد بر حقيقت به اين استنتاج نظري مي رسد كه حقيقت واحد است.

اين نظريات پراكنده و گاه متناقض مؤيد اين مسأله است كه اكثر محققين و ايران شناسان با مشكل جدي كه در ابتداي اين بحث به آن اشاره شد؛ يعني گوناگوني منابع و مآخذ و ناهماهنگي و تأويل پذيري آن‌ها مواجه بوده اند و عده اي از ايشان به دليل عدم توجه به تمام ابعاد لازم براي يك تحقيق دقيق در دام خطا گرفتار شده اند. براي مثال نظريه هنينگ با تمام اطلاعات و آگاهي هايي كه از اوضاع ديني مردم سرزمين هاي شرق ايران از آن روزگار تا كنون به دست آمده و همچنين با همه‌ی تحقيقاتي كه در اين زمينه شده ناسازگار است. پشت هاي اوستا كه بيانگر اوضاع ديني پيش از عهد زرتشت است و همچنين سرودهاي خود زرتشت، كاتاها، به روشني نشان مي دهد كه پيش از زمان او نوعي چندگانه پرستي به صورتي كه در وداها و برهمنه هاي هند به نظر مي رسد، در سرزمين هاي شرق ايران رواج داشته و پيشوايان و كارگزاران آداب و مناسك ديني «كوي ها» و «كرپن ها» و «اوسيج ها» بوده اند كه دروداها نيز از آنان صحبت شده، و دشمنان دين مزدا پرستي زرتشت بوده اند، ايزداني مانند ميتره، آناهيتا، ورثرغنه، وايو و ايزدان ديگري كه در قسمت هاي اوستا ستايش شده اند، قبل از زمان زرتشت توسط مردمي كه به دين او روي آوردند پرستيده مي شدند. و بعدها نيز به تدريج در مزداپرستي راه يافتند و در كنار اهورا مزدا و امشاسپندان قرار گرفتند.ثنويت نيز بر خلاف نظر هنينگ در ايران پيش از عهد زرتشت سابقه طولاني داشته و نه تنها درزروان پرستي (كه زرتشت صريحاً در يسنا 30 به آن اشاره مي كند) بلكه در دوگانگي ميان دئوه‌ها و اهوره‌ها مطرح بوده و در معتقدات ديني و جهان بيني مردم مؤثر بوده است. مسأله‌ی ثنويت در دين زرتشت در همين مقاله مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

اما نيبرگ، چون ميان بعضي از اعمال و عقايدي كه به شمنان سكايي و اقوام بدوي آسياي ميانه نسبت داده شده است، از يك سو و برخي از آداب و عقايد دين زرتشتي و رقص و سماع صوفيانه، از سوي ديگر، شباهت هايي ديده است، زرتشت را در اصل از شمنان آسياي مركزي به شمار آورده است؛ البته با تعريفي كه غربيان از دين شمني دارند و آن‌ها را افرادي مي دانند كه فرياد بر مي كشند و كارهايي را براي تسخير ارواح به جا مي آورند. بيان اين شباهت در اينجا تنها تحقير كردن حالت روحاني و نيايش هاي پرشور زرتشت و يكتا پرستي اوست.

;