پرسش و پاسخ

بازدید : 978 - پاسخگو : دکتر عبدالرحیم گواهی
سوال شماره ۵۸۴
با عرض سلام و احترام، سپاسگزارم از همه زحمات حضرتعالی، فرصت را مناسب دیدم تا هنوز به قول معروف بحث داغ است و مطالب هنوز حداقل از ذهن فراموشکار حقیر نرفته است چند سؤال راجع به جلسه امروز مطرح کنم چون بی‌تردید پاسخ این سؤالات برای برخی بسیار کاربردی است و مراجعات به شخص بنده هم برای مشورت در این خصوص قابل توجه است. ازنظر حضرتعالی (پس از گذشت این ایام و این همه فراز و نشیب‌ها، از سفر به اغلب کشورهای این کره خاکی و فراگیری علوم مختلف و کسب تجربه در مناصب گوناگون تا عمری دین ورزی و عبادت و درک محضر اولیاء و به تعبیری الله بازی و ذکر و ریاضت)، واژه‌های پیشرفت انسان، سعادت انسان، و تکامل انسان چگونه معنا می‌شوند؟ اما مرحمت بفرمایید در پاسخ‌ گویی، این موارد را به مادی و معنوی یا دنیایی و عقبایی تفکیک نکنید. لطفاً انسان را به عنوان یک کل یا یک مجموعه واحد هوشمند با مدت زمانی مشخص در کره زمین در نظر بگیرید که اغلب اوقات گرفتن تصمیمی به معنای کنار گذاشتن بقیه تصمیمات یا انتخابات دیگر است. به‌عنوان مثال اگر بفرمایید با نیت الهی برای تحصیل عازم فلان کشور شدن موجب پیشرفت انسان می‌شود، منظور شما را متوجه خواهم شد اما در اینجا به دنبال این پاسخ از حضرتعالی نیستم چون این به معنای کنار گذاشتن انتخاب هایی است که سعی می‌کنم بخشی از آن را در ادامه ذکر کنم. هرچند که یقیناً هر انتخابی ناگزیر به معنای حذف انتخاب‌های دیگر است اما به دنبال آن هستم که بهترین انتخاب در «حالت کلی» کدام است. به تعبیری اولویت‌ها را چگونه می‌دانید؟ چگونه می‌شود سفارش به ترک وطن کرد اگر مردمان کشورمان به افراد تیزهوش و توانمند نیاز دارند؟ نه در آینده، بلکه اکنون هم نیاز دارند. کمترین اثرشان تسلی خاطر و مدیریت واحد کوچک خانواده در این بحران کنونی است. در آینده که شاید خیلی از این مردم اکنون نباشند! از سوی دیگر قدر مسلم تعداد افرادی که در خارج از کشور تحصیل کردند و بعد برای خدمت بازگشتند بسیار بسیار کمتر از افرادی است که جذب همانجا شدند. سعادت فرد در ماندن و خدمت است یا رفتن و گلیم خویش برون کشیدن ز آب؟ چگونه می‌شود سفارش به رفتن کرد زمانی که پدر و مادر در اینجا پیر و فرتوت و محتاج، امیدشان به فرزندان است؟ پیشرفت و موفقیت فرد در رفتن است یا ماندن؟ بنده حقیقتاً جمع‌بندی و نظر شخص شما را می‌خواهم نه ادله‌ای که در رد یا تأیید مهاجرت مطرح است. (به عمد در اینجا واژه پیشرفت را به کار بردم و در پاراگراف قبل واژه سعادت، چون نمی‌خواهم به یکی رنگ مادی و دیگری معنوی داده شود. می‌خواهم لطف بفرمایید و همه را با هم ببینید). بنده حقیر می‌دانم که گاهی به ندرت برای بعضی افراد، یک دوره پست دکترا در فلان جراحی قاعده جمجمه و کاشت بیوسنسورها یا بکارگیری هوش مصنوعی در فلان زمینه خاص در خارج از کشور لازم یا مفید است اما تحصیل در مقاطع زیر این، آن هم در این عصر تکنولوژی و اطلاعات و ارتباطات را چگونه می‌دانید؟ خلاصه آنکه اگر فردی دغدغه‌های بزرگ میهن پرستی به همراه همّت بلند آبادانی کشورش باضافه تخصص خیلی خاص با امکانات محدود علمی در کشور، را ندارد؛ گزینه‌ای برای مهاجرت علمی یا غیره محسوب می‌شود یا خیر؟ راستش را بگویم، به‌زعم بنده، با توجه به این‌که آرام آرام خانواده‌ها و فرزندان و افراد رنگ و بوی محیط جدید گرفته و دلبسته زرق و برق آن دیار می‌شوند؛ شاید حتی بعضی افرادی که به توصیه شما رفته‌اند هم در آینده به توصیه شما بازنگردند، یا در بهترین حالت بخشی از زمانشان را به این مردم اختصاص بدهند! چه رسد به اغلب دیگران. اما همچنان با یک نگاه واقع‌بینانه و جامع این سؤال مطرح است که این مهاجرت‌ها سودمند است یا خیر؟ سپاسگزارم از فرصتی که برای پاسخگویی اختصاص می‌دهید.

مقدمه‌ای در باب مهاجرت نخبگان یا فرار مغزها

 

(در مهمانی روز جمعه، صبیّه دوستان عزیزمان آقا و خانم مهندس «ی» از بنده راجع‌به ادامه تحصیل در خارج از کشور سؤال کرد که روی‌هم‌رفته پاسخ مثبت دادم. همین امر موجب نگارش عریضه‌ای از جانب دوست دیگرمان آقای «ا» به شرح زیر و درخواست پاسخ سریع و صریح! بنده شده که، علی‌رغم اشتغالات نوشتاری فراوان، به شرح زیر، امتثال امر کردم. (هرچند پاسخ این مطالب، به دلیل اهمیت و گستردگی موضوع، حقیقتاً مجال بیشتری می‌طلبد).

(همچنین، به‌دلیل طولانی بودن نسبی مطالب دوست عزیز، بنده، برای سهولت مراجعه، زیر جملاتی از آن را خط کشیده و شماره‌گذاری کرده‌ام که انشاءالله به همین شیوه هم تایپ و تکثیر خواهد شد).

 

الف. مقدمه

  1. قبل از پرداختن به اصل سؤالات ذکر این نکته ضروری است که مبحث «فرار مغزها» یا «مهاجرت نخبگان» یکی از چندین مسئله مهم اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، روانشناسی، و حتی سیاسی و مذهبی جامعه امروز ایرانی است که تا حدودی خوب بدان پرداخته شده و کتب و مقالات متعدد و متنوعی درباب آن نوشته شده است که با یک جستجوی ساده در فضای مجازی قابل دسترسی و مطالعه می‌باشد. پاسخ حاضر، نه مبتنی بر همه آن مطالعات و مکتوبات، بلکه برپایه مطالعات و تجربیات شخصی راقم این سطور است که البته ممکن است با مطالب مزبور همپوشانی، یا بعضاً تفاوت‌هایی، داشته باشد.

 

ب. سؤالات، ایرادات، ابهامات

2. واژه‌های پیشرفت انسان، سعادت نسان، و تکامل انسان چگونه معنا می‌شود؟

بنظر بنده پیشرفت و سعادت انسان، در دنیا و آخرت، مبتنی بر شناخت خدا و خدمت به دین خدا و خلق خداست، همانطور که قرآن هم می‌فرماید: «الَّذِینَ یَقُولُونَ ربَّنَا آتِنَا فِی‏الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی‏الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (قرآن کریم، بقره، 201). البته با عنایت به این فرمایش نبوی که: «الخَلقُ كُلُّهُم عِيالُ اللّه و أقربهم إلیه انفعهم الیهم»، یعنی بهترین و والاترین وسیله تقرب به خداوند کمک به خلق خداست.

 

  1. آیا با نیت «الهی» برای ادامه تحصیل عازم فلان کشور شدن موجب پیشرفت انسان می‌شود؟

این کاملاً درست است. همواره و در هر کاری و هر جایی باید قصد و نیت انسان، الهی و مقصد وی «خداوند» بوده باشد. چه آن‌که فرموده‌اند: «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّات». مضاف بر این‌که گفته شده:


تا جان به سینه داری مشغول کار او                هر قبله‌ای که بینی بهتر ز خود پرستی
  1. من به‌دنبال آن هستم که بهترین انتخاب در «حالت کلی» کدام است؟

همانطور که پیش‌از این گفتم، طبق فرمایش قرآن، جمع بین دنیا و آخرت. منتها با علم به این‌که «الدنيا مَزرَعةُ الآخِرَةِ» و یا این‌که «مَن لا مَعاشَ لَهُ لا مَعادَ لَهُ».

 

  1. چگونه می‌شود سفارش به ترک وطن کرد، اگر مردمان کشورمان به افراد تیزهوش و توانمند نیاز دارند؟

خیلی ببخشید! بنده و جنابعالی که کار و شغل و مسکن و حقوق (درآمد) و زن (و بچه) و نسبتاً یک موقعیت خوب فردی و خانوادگی و اجتماعی (و حتی گاهی ملی و بین‌المللی) داریم، خدا وکیلی حق نداریم راجع‌به کسانی که هیچکدام از اینها را ندارند حرف بزنیم! مثال سه برادران دکتر و مهندس «خ» را که یادتان هست خدمتتان زدم؟ سه برادر مهندس و فوق مهندس و دکترای کشاورزی و هر سه نفر هم بدون هیچ‌گونه شغل یا یک ریال درآمد؟!

اگر کشوری/ وطن‌ای به فرزندان تیزهوش و توانمندش نیاز دارد و می‌خواهد آنها نروند، خوب: «بشرطها و شروطها» و اولین شرط و شروط آن هم این است که برای آنها حداقل یک شغل بخور و نمیر و چند متر سر پناه و در نتیجه امکان تشکیل خانواده فراهم کند.

 

  1. تعداد افرادی که در خارج از کشور تحصیل کردند و بعد برای خدمت بازگشتند بسیار بسیار کمتر از افرادی است که جذب همانجا شدند.

خوب برادر! اصل مشگل هم همین است. مثل خیلی از کشورهای جهان سومی ـ عراق و سوریه و افغانستان و کره شمالی و غیره ـ وضعیتی ایجاد کرده‌ایم که خیلی از کسانی که می‌روند، یا همه آنها «مثل کره شمالی»، بر نمی‌گردند. لیکن کشورهایی مثل چین و ژاپن و کره جنوبی، و حتی ترکیه و مالزی و عربستان و غیره، وضعی ایجاد کرده‌اند که تحصیلکرده‌هایشان نوعاً بر می‌گردند. باید به حول و قوه الهی در صدد رفع این نقیصه برآییم.

 

  1. چگونه می‌شود سفارش به رفتن کرد، زمانی که پدر و مادر در اینجا پیر و فرتوت و محتاج هستند، و آنها امیدشان به فرزندان است؟

یقیناً که رضایت پدر و مادر شرط است. اما در شرایط امروز کشور خیلی از پدر و مادرها خودشان تشویق هم می‌کنند! به فهرست بلند بالای فرزندان مسئولین در بین ایرانیان خارج از کشور نظر بیندازید تا این‌که ابعاد قضیه تا حدودی دستتان بیاید (البته پدر و مادرهای فراوانی هم داریم که از روی ناچاری این کار را می‌کنند! مگر بعضی از خواهران و دختران عزیزی که متأسفانه تن به خود/ بدن فروشی می‌دهند غیر از این است که این کار آنها از سر اضطرار و ناچاری و تأمین معاش است؟).

 

  1. به عمد در اینجا واژه پیشرفت را به کار بردم و در پاراگراف قبلی واژه سعادت را، چون نمی‌خواهم به یکی رنگ مادی و دیگری معنوی داده شود.

همانطور که پیش از این عرض کردم، برای یک فرد مؤمن، اینها بصورت توأمان و دو روی یک سکّه‌اند. مگر بدون رفاه و ترقی و آسایش و آرامش، انسان می‌تواند روی سعادت را ببیند؟ از آن طرف هم، انسان با خدا و مؤمن، حتی دو روزش نمی‌تواند یکسان باشد، که در این‌صورت مغبون است. بگذریم که امروزه جهان، به لطف پیشرفت مخابرات و ارتباطات، کم‌کم به‌صورت دهکده‌ای جهانی درآمده و بتدریج بحث برداشتن مرزها و غیره مطرح است. قبلاً هم که گفتیم: «الخَلقُ كُلُّهُم عِيالُ اللّه».

 

  1.  تحصیل در مقاطع زیر تخصص‌های بالا، آن هم در عصر تکنولوژی و اطلاعات و ارتباطات، را چگونه می‌دانید؟

 این را هم کم‌وبیش قبلاً گفتیم که بحث یک لقمه نان حلال خوردن مطرح است تا کار به دزدی و ارتشاء و مواد فروشی، یا خدای ناکرده خیانت به همسر و تن‌فروشی و این قبیل کارهای ناروا و ناشایست، نکشد. البته که برای اهلش بحث آزادی فکری و روحی و دین‌ورزی آزادانه و گفتار و نوشتار بی‌دغدغه و فارغ از محدودیت‌های نابجا و ناسالم، و آزادی اخبار و رسانه،‌ و این قبیل چیزهایی که لازمه یک حیات انسانی ـ اجتماعیِ سالم و سرزنده و پویا است نیز مطرح می‌باشد.

 

  1. گزینه‌ای برای مهاجرت علمی یا غیره محسوب می‌شود یا خیر؟

مؤمن! فعلاً که بحث اینها نیست! ما می‌گوییم طرف چشم ندارد، شما می‌گویید ابرویش را درست کن! طرف نان برای خوردن، یا حفظ آبروی خودش جلوی زن و بچه‌اش، را ندارد شما می‌گویی دغدغه میهن‌پرستی و آبادانی؟ اون بنده خدا به یک کار درجه سوم هم راضی است. مؤمن، مگر شما نمی‌بینید که نوشابۀ شیشۀ 6 ریالی قبل از انقلاب شده شیشه‌ای 6 هزار تومان یعنی ده هزار برابر و پنیر کیلویی دو تومان هم شده کیلویی دویست هزار تومان و مرغ و تخم‌مرغ و بنزین لیتری 5 زار هم شده لیتری سه هزار تومان والخ. برادرم! مگر خود من در درسها بارها به شماها نگفته‌ام که «شکم گرسنه دین و ایمان ندارد» و یا این‌که «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً»؟ شما را به خدا این حرف‌های تیتیش مامانی چیه که شما می‌زنید؟ باید یک شب چند ساعت برای کارآموزی ببرندمان سطل‌ زباله‌گردی تا حساب کار دستمان بیاید! شما را به خدا این حرف‌ها را برای گرسنگان کارتن/ قبر یا مقبره خواب نزنید تا مارک «مرفهین بی‌درد نخورید»!

 

  1. شاید حتی بعضی افرادی که به توصیه شما رفته‌اند هم در آینده به توصیه شما بازنگردند؟

درست است. بر هم نمی‌گردند! توی این وضع و اوضاعِ درهم نباید هم برگردند! چون که نه جزو «خودی»ها هستند و نه در گزینش قبول می‌شوند و نه کسی بهشان کار می‌دهد و نه کتاب‌هایشان براحتی چاپ می‌شود و نه ـ اگر توی کار تولید و تجارت رفته باشند ـ کسی به ایشان وام بدون وثیقه و ارز 4200 تومانی می‌دهد و.... باز هم بشمرم؟ در خانه اگر کس است یک حرف بس است. البته مگر این‌که ایران را، اگر نه چین و ژاپن و سنگاپور و غیره، حداقل مالزی و ترکیه و امارات بکنیم.

 

  1. اما همچنان با یک نگاه واقع‌بینانه و جامع این سؤال مطرح است که این مهاجرت‌ها سودمند است یا خیر؟

سود و زیانش به کنار، بپرسید چرا برای دوست استاد دانشگاهِ بزرگوارمان که فردی با خدا و متدین و تحصیلکردۀ انگلستان که، حدود 30 سال پیش، با شور و شوق برگشت و اینجا تا مرحله استاد تمام‌ای پیش رفت و رئیس یکی از معروفترین دانشکده‌های کشور شد، و خانم تحصیلکردۀ ایشان که منشأ این همه خیرات و برکات و غیره است، چرا رفتن و جلای وطن کردن جنبه وجوب شرعی پیدا کرده است؟ یا آن دوست شیمی‌دان نابغۀ همکلاسی میزبان جمعه ما آقای مهندس «ی» که حالا یک دریا هوش و حافظه و نبوغ را برداشته برده کانادا و عطای استاد دانشگاهی اینجا را به لقایش بخشیده و بکلّی «مهاجرت نخبگان» فرموده است؟! زنده یاد خانم میرزاخانی چرا و چطور شد که رفت و صدها و بلکه هزاران نفر ریز و درشت امثال وی. کاش شما هم مثل من نیم نگاهی به آمار فقر و بیکاری و تورم و اعتیاد و طلاق و اینها می‌انداختید:

چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید       گفتا ز که نالیم که از ما است که بر ما است

نکند به دوست مشترکمان توصیه می‌کنید که حالا بماند و به‌عنوان «مهاجر» نرود، تا پس فردا که روزگار از این بدتر شد به‌عنوان «پناهنده» برود؟!

تا اینجا پاسخگویی به عمده سؤالات برادرمان آقای دکتر «ا» تمام شد و حالا، به‌عنوان جمع‌بندی و نتیجه‌گیری، می‌خواهم یکی ـ  دو نکته مشفقانه و دلسوزانه دیگر بیان کنم و باب سخن را ببندم و شرح این هجران و این خون جگر را این زمان بگذارم تا وقتی دگر.

 

ب. مؤخره یا جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

13. بگذارید قبل از نکته نهایی، و شاید قدری هم مفصل‌تر آخر، یک نکته را هم از باب دفع دخل مقدر بگویم و آن این‌که مبادا بعضی از متحجرین و منافقین شما را به سرنوشت و وضعیت یاران رسول در شعب ابوطالب یادآوری نمایند که آن مطلب، ازنظر من، به چند دلیل قیاس مع‌الفارق است:

الف: این‌که آن مال اوایل، زمان پاگیری اسلام، بود و نه امروزه که وضع کشورهای بیخ گوشمان صد درجه از ما بهتر است؛

ب. دوم این‌که مشگل آنها نسبتاً کوتاه و زودگذر بود، نه مثل ما که تاکنون بیش از 40 سال از گرفتاری‌هایمان می‌گذرد؛

پ. سوم این‌که در شعب ابوطالب همه رهبران (محمد و خدیجه و علی و... ) در همان وضع در کنار مردم بودند؛

ت: بالأخره چهارم این‌که در شعب ابوطالب مردم امیدوارانه منتظر فتح و گشایش و نصرت الهی بودند، که خیلی هم زود به آنها رسیدند.

 

14. از باب جمع‌بندی و نتیجه‌گیری هم می‌خواهم چند نکته کلیدی را تیتروار خدمت سؤال کننده محترم و همه دوستان و عزیزان عرض کنم:

الف. در قرآن کریم هم، البته چنانچه زمینه دین‌ورزی درست وجود نداشته باشد، دستور به مهاجرت داده شده است (نساء، 97). چنانکه به موسای کلیم نیز امر شد که مؤمنان مستضعف را از زیر یوغ فرعون بیرون بیاورد و دستجمعی مهاجرت کنند!

ب. بینی و بین الله، این بنده که هنوز به خارج از کشور رفت و آمد دارم، گاهی زمینۀ دین‌ورزی در آنجاها را بهتر از برخی سرزمین‌های اسلامی می‌بینم.

پ. بخصوص برای اقسام ما روشنفکران دینی که رزق فکری و معنوی و روحانی مهمتر از رزق مادی و جسمانی است گاهی آزادی‌های علمی و عقلانی و انسانی کشورهایی مثل سوئیس و سوئد و نروژ و ژاپن و غیره بسیار جذاب و روح‌نواز هستند.

ت. فریضه امر به‌معروف و نهی از منکر، «أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَادَى»، یا «كُلُّكُم راعٍ و كُلُّكُم مَسؤولٌ عَن رَعِيَّتِه» هم وقتی کاربرد و وجوب دارند که زمینه عمل و تأثیرگذاری وجود داشته باشد، والاّ از آن طرف هم دستور «وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» ساری و جاری است.

ث. آقای دکتر عزیز! هرکه نتواند برود و بماند که الزاماً مسلمانِ متعهد مبارز نمی‌شود! غالب اینها افراد دو شخصیتی، منافق، و روان ـ پریشی می‌شوند که نگو و نپرس!

ج. ما باید یک سوزن به خودمان بزنیم و یک جوالدوز به مردم! والاّ کاتولیک تر از پاپ شدن که کار سختی نیست. به نصایح و تذکرات بعضی از این ائمه جمعه توجه بفرمایید! ظاهر سخن مثل سخن حضرت علی و ائمه هداۀ است، اما... !

چ. حتماً می‌دانید که برای درست و منطقی و طبیعی و فطری، و مؤمنانه و عالمانه و عارفانه و دلسوزانه، فکر کردن هم یک حداقلی از آزادی‌های فکری، فردی، اجتماعی، دینی، مطبوعاتی، رسانه‌ای، فضای مجازی، و غیره لازم است!؟

ح. صرف‌نظر از هر چیز دیگری، اگر جوانی فقط سرعت پیشرفت بعضی از کشورهای جهان در خلال این چهار دهه را با میزان رکود و بلکه پسرفت کشورهایی مانند خودمان مقایسه کند، یقیناً فکر رفتن و مهاجرت در ذهن وی تقویت می‌شود. مگر این‌که ما بتوانیم با دلایل علمی و منطقی، و البته عاطفی و روانی، او را از این کار منصرف کنیم. بالأخره مردم، و بویژه جوانان ما هم، بقول شما، از دین انتظار «پیشرفت» و «سعادت» دارند، یا به قول استاد ملکیان انتظار «آرامش و آسایش و امید» دارند. آرزو که بر جوانان عیب نیست!

 

 

                                                                                                                            عبدالرحیـم گواهـی

                                                                                                                         تهران ـ 28 آذرماه 1400

 

برچسب ها

هیچ برچسبی مرتبط با این پرسش و پاسخ وجود ندارد