سوال شماره ۵۶۲
دوست بزرگوارم، استاد ارجمند، حضرت آیتالله جناب آقای دکتر سیدمصطفی محققداماد زیدالله توفیقاته که همواره ـ بهقول مولانا ـ در گردابهای دوران سخنان بموقع و راهگشایی میفرماید، در بحبوحۀ بحث عقلانیت صلح امام حسن علیهالسلام که این روزها در بین رئیس جمهور و مقامات عالیه مملکت جریان دارد، مطلبی بشرح زیر (با قدری تلخیص) فرمودهاند که دو ـ سه نفر از دوستان و شاگردان جلسه برای بنده نیز فرستادهاند و کسب نظر و توضیحات بیشتر کردهاند که ذیلاً چند نکتهای را در این باب خدمتشان عرض میکنم. اما قبلاً اجازه بفرمایید عین صحبتهای استاد را که در سایت ایشان آورده شده باهم مرور کنیم: «در قرآن پیروزی و فتح مبین اشاره به صلح دارد. منظور از فتح مبین صلح حدیبیه است. بنابراین قرآن جنگ را برتر و مقدم [از صلح] نمیداند. من از صلح امام حسن(ع) برداشت دیگری هم دارم. صلح امام حسن(ع) یک پیام دیگری هم دارد. اینکه ایشان با چه کسی صلح میکند؟... با معاویه ستمکار و ظالم. این مسأله یک پیام دارد. من معتقدم ما باید در شیعه خلافت را از امامت جدا کنیم. امامت امری قدسی و متصل به خداوند است و خدا امام را مشخص میکند. جنبه امور دنیوی انسانها هم با بیعت و شوار است و شیعه برای خلافت تقدس قائل نیست... اگر خلافت قدسی بود صلح امام معنا نداشت. پس یکیاز پیامهای امام حسن(ع) این بود که زندگی دنیوی را باید از تقدس جدا کرد».
- ضمن تشکر از اعتماد دوستان و شاگردان عزیزم، چنانکه میدانید بنده لزوماً مفسر و مدافع همه آرای دوست بزرگوارم حضرت آقای داماد نیستم، هرچندکه بسیار ایشان را قبول دارم و برای ایشان و آراء حکیمانهشان احترام قائل هستم.
- همچنین، چنانکه میدانید امروزه، بهجهت شرایط زمانه و جور روزگار، خیلیها بهسختی حرف دلشان را میزنند. همانطور که همگان عکسالعمل کیهان را دررابطه با سخنان دلسوزانه و صلحطلبانه آقای رئیس جمهور دیدید و خواندید و یا فتوای هزار بار اعدام برای رئیس جمهور توسط آن طلبۀ کذائی را!
- مرحوم علامه طباطبایی رحمۀالله علیه هم، که از طریق شهید مطهری اعلیالله مقامه استادِ استادِ آقای داماد محسوب میشوند، در تفسیر شریف المیزان، تعبیر «فتحاً مبینا»ی قرآن (سوره فتح، آیه 1) را منطبق بر صلح حدیبیه میدانند (ترجمه تفسیر المیزان، 87/36).
- این قضیۀ تفکیک خلاف از امامت منحصر به دوره امام حسن(ع) و بعدها هم امام رضا(ع) نیست، بلکه از همان دوران زندگی حضرت امیر سلامالله علیه، پساز رحلت پیامبر(ص)، آغاز شده است: بیستوپنج سال خانهنشینی حضرت در دوران خلافت سه خلیفه اول.
- در میان انبیای عظام الهی هم بسیار پیامبران بزرگواری داشتهایم که منصب امامت و ولایت امت و هدایت مردم را برعهده داشتهاند، اما از منصب حکومت و حکمرانی و خلافت محروم بودهاند. در حقیقت اکثر انبیای الهی چنین وضعیتی داشتهاند که علت آن [قضا و قدر الهی؟] در جای خود قابل بحث است.
- یقیناً چنان نیست که سایر ائمه علیهمالسلام، یا انبیای مزبور صلواتالله علیهم اجمعین، چنین نمیخواستهاند، یا از زیر بار مسئولیت خلافت و راهبری عملی مردم شانه خالی میکردهاند! حاش لِلّه که آن بزرگواران چنین خواستی میداشتهاند. آنها مطیعترین افراد نسبت به امرونهی الهی بودند.
- این هم سخن درستی است که امور عالم بر دو قسم است: 1. امور الهی و آسمانی، یا به تعبیر قرآن کریم «امرنا»، و امور زمینی و مردمی یا به تعبیر کریم «امر هم»؛ که البته آن اولی را خداوند منحصر به خود (امر تکوین) و منحصر به خود و جبرئیل و پیامبر (امر تشریع) نموده و میداند، اما در این دومی (موضوع اتخاذ تصمیم و اداره امور و حکومت) قائل به کسب رأی و نظر و مشورت مردم میباشد (قرآن کریم، 59/3، 38/42).
- همچنین شایسته است که بگوییم، آنچه بهزعم بعضی از تندرو نماها و افراطیون کم مایه و اصول انقلابیترین امام مینماید، یعنی وجود مقدس حضرت اباعبدالله الحسین، خالق صحنه بدیع کربلا، خود به گفته خویش یک اصلاحگر واقعی بود! چه آنکه فرمود: «أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي... ». ولی خوب، کو گوش شنوا؟ مگر قرائت غلط داعشی و طالبانی اینها اجازه میدهد که یک کلمه حرف حساب گوش کنند!؟ تازه صد رحمت به القاعده و داعش و طالبان که اقلاً در مدعای غلط خویش صادقاند و به طمع پول و مقام و کسب و کار، انقلابی نمایی نمیکنند! شاید آنها این سخن رسول را باور دارند که «النجاۀ فی الصدق»؟
- این سخنِ بغایت درستی است که اگر خلافت امری قدسی بود آن وقت صلح امام حسن(ع) [و البته پیش از آن، مدت بیستوپنج سال سکوت و خانهنشینی امام علی(ع)] معنا نداشت.
- در نتیجهگیری استاد معظم و فاضل مفضال جناب دکتر داماد هم که میفرمایند: «پس یکی از پیامهای صلح امام حسن(ع) این بود که زندگی دنیوی را باید از تقدس جدا کرد» باید قدری درنگ کرد و یا، با اجازه معظم له، قدری در آن تصحیح بهعمل آورد که یقیناً نظر ایشان هم همین بوده است. چونکه زندگی دنیوی که بههیچوجه از تقدس و معنویتگرایی و خداباوری و غیره جدا کردنی و جدا شدنی نیست. زیرا زندگی همه ما کموبیش مشحون از اعمال خیر و صالح و نماز و روزه و دعا و غیره است. بلکه آنچه طبق این استدلال ایشان و خیلی از متفکرین و عقلای امروزی باید تقدس زدایی شود و از امر قدسی جدا انگاشته بشود نه کل زندگی دنیوی، بلکه امر حکومت و حکمرانی است. چونکه به فرمایش حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در نهجالبلاغۀ مردم به هر حال ناگزیر از داشتن یک حاکم [خلیفه، سلطان، رهبر، یا هر اسم دیگری که میخواهید روی آن بگذارید] هستند: حالا یا مؤمن و صالح، و یا کافر و فاسق. حکومتِ بدون حاکم و امارت بدون امیر نمیشود.
- درهرصورت، این سخن بهمعنای جدایی دین از سیاست است که بالأخره امروزه در بین روشنفکران مذهبی و غیر آنها، طبقه انتلکتوئل و دانشگاهی و فرهیختگان، در داخل میهن اسلامی و خارج از آن هواداران و پیروانی دارد و به هر حال در فضای علمی ـ دینی و آزاداندیشیِ جامعه مطرح است.
-
استاد محققداماد ابراز امیدواری کردهاند که این سخن گرانسنگ ایشان در بین برخی از مذهبیّون افراطی مورد سوء تعبیر و برداشت غلط قرار نگیرد که ما هم صمیمانه امیدواریم چنین نشود و نباشد، و همگان را به این سخن فاخر قرآن کریم دلالت میکنیم که میفرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»
(سوره زمر، آیه 18). - همگان میدانیم که بسیاری از سخنان منطقی، عقلانی، قرآنی، اخلاقی و عرفانی بزرگان در دوران خود ما مورد اینگونه سوء تعبیرات و سوء تفاهمات قرار گرفتهاند، ازقبیل کتاب گرانسنگ «فریادهای شهید مطهری علیه تحریفات تاریخ عاشورا» و یا حتی برخی از فرازهای مجلدات حماسه حسینی ایشان، یا کتابهای «شهید جاوید» و «جهاد در اسلام» مرحوم آیتالله صالحی نجفآبادی، و چندین و چند کار عالمانه و مشفقانه و روشنگرانه دیگر. به هر حال این کمترین بهائی است که در عصر «روشنگری دینی[1]» برای مقابله با «جهل مقدس[2]» باید پرداخت.
-
بهعنوان آخرین نکته عرض کنم که در این زمینه و زمانۀ تندروی و غوغا سالاری و منطق گریزی و عقل ستیزی، وجود ذیجود حضرت آقای داماد سلّمهالله که انصافاً از برترین فقها و روشنفکرانِ مسلمانِ مسالمتجوی و صلح و سلم طلب دینی حوزه و دانشگاه در عصر و نسل ما میباشند و آراء برجسته علمی/ فقهی ایشان حقیقتاً در ایران اسلامی و بلکه جهان تشیع و اسلام بسیار مغتنم و میمون است، از خداوند جلیل میخواهیم بحق اجداد طاهرین ایشان بر طول عمر توأم با عزت و سلامت و موفقیت حضرتشان بیفزاید.
آمین یا ربَّ العالَمین.
عبدالرحیم گواهی
تهران ـ 28 مهرماه 1399