تعامل و تهاجم فرهنگي

بازدید : 812 - ۰۳ بهمن ۱۳۹۶
تعامل و تهاجم فرهنگي
عنوان تعامل و تهاجم فرهنگي
نویسنده دكتر عبدالرحيم گواهي
خلاصه مقاله در این مقاله می خوانید : مقدمه ضمن تشكر از برگزاركنندگان اين نشست فرهنگي و آرزوي توفيق براي همه آنان و نيز عزيزان شركت‌كننده در اين سمينار كه با حضور خود بر غناي آن افزوده‌اند، از اين كه بار ديگر توفيق و فرصت اين را پيدا كرده‌ام كه در جمع همكاران سابق و قديمي خود در شركت ملي نفت اهواز باشم، جايي كه به واسطه حضور و تحصيل در دانشكده نفت آبادان در فاصله سال‌هاي 45ـ1341 مكرر به اينجا سفر كرده و حتي بخشي از دوران آموزش حين تحصيل خود را سر چاه‌هاي نفت آن گذرانده‌ام، خداوند منان را سپاس مي‌گويم. همچنين بر خود فرض مي‌دانم به دليل انتخاب موضوعي چنين حساس، روزآمد، و مورد نياز جامعه كه هم بحثي نظري و هم كاربردي را مي‌طلبد از برگزاركنندگان جلسه تشكر كنم. چنانچه همگان بخوبي مي‌دانيد راه‌حل مواجهه با مسائل فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و غيره پاك كردن صورت مسأله نيست، بلكه پرداختن به موضوع و بحث و بررسي آن در فضايي عالمانه، بيطرفانه، نقادانه، و دلسوزانه است كه اميدوارم امروز به بخشي از اين مهّم نائل آييم.

مقدمه
ضمن تشكر از برگزاركنندگان اين نشست فرهنگي و آرزوي توفيق براي همه آنان و نيز عزيزان شركت‌كننده در اين سمينار كه با حضور خود بر غناي آن افزوده‌اند، از اين كه بار ديگر توفيق و فرصت اين را پيدا كرده‌ام كه در جمع همكاران سابق و قديمي خود در شركت ملي نفت اهواز باشم، جايي كه به واسطه حضور و تحصيل در دانشكده نفت آبادان در فاصله سال‌هاي 45ـ1341 مكرر به اينجا سفر كرده و حتي بخشي از دوران آموزش حين تحصيل خود را سر چاه‌هاي نفت آن گذرانده‌ام، خداوند منان را سپاس مي‌گويم.
همچنين بر خود فرض مي‌دانم به دليل انتخاب موضوعي چنين حساس، روزآمد، و مورد نياز جامعه كه هم بحثي نظري و هم كاربردي را مي‌طلبد از برگزاركنندگان جلسه تشكر كنم. چنانچه همگان بخوبي مي‌دانيد راه‌حل مواجهه با مسائل فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و غيره پاك كردن صورت مسأله نيست، بلكه پرداختن به موضوع و بحث و بررسي آن در فضايي عالمانه، بيطرفانه، نقادانه، و دلسوزانه است كه اميدوارم امروز به بخشي از اين مهّم نائل آييم.

بررسي چند واژه
در آغاز بحث لازم است اصطلاحات مهمّي كه در عنوان سخنراني آورده شده‌اند قدري توضيح داده شوند، يكي واژه فرهنگ و ديگري واژه‌هاي تهاجم و تعامل و فرق آن دو با يكديگر. چنانچه مي‌دانيم مفهوم فرهنگ نيز مانند بسياري از مفاهيم رايج ديگر از زمره مفاهيم به ظاهر ساده و بيش پا افتاده‌اي است كه تعريف آن چندان هم ساده نيست. آنتوني گيدنز مولف يكي از معروف‌ترين كتب جامعه‌شناسي معاصر معتقد است كه: «فرهنگ عبارت است از ارزش‌هايي كه يك گروه معين دارند، هنجارهايي كه از آن پيروي مي‌كنند، و كالاهاي (فرهنگي) مادي كه توليد مي‌كنند».  وي در جاي ديگري مي‌گويد: «فرهنگ به مجموعه شيوه زندگي اعضاي يك جامعه اطلاق مي‌شود».  چنانچه ملاحظه مي‌شود، فرهنگ اعم از دين و هنر و ادبيات و آداب و رسوم و غيرة يك گروه يا جامعة به هم بسته و بهم پيوسته است. لذا وقتي كه از تهاجم فرهنگي سخن مي‌گوئيم ضرورتاً هرگونه تهاجم ديني و اعتقادي را نيز شامل مي‌شود.
امّا در مورد تهاجم و تعامل و تفاوت آن دو با يكديگر، اين موضوعي است كه غالباً در جامعه ما خَلط مي‌شود و حتي گاهي سخنوران و انديشمندان چه در حوزه ديني و حوزوي و چه در حوزة علمي و دانشگاهي به تفاوت ظريف و حساس بين آن دو توجه نمي‌كنند. تعامل امري طبيعي، واقعي، غيرقابل اجتناب و بلكه ضروري، مستحسن و ممدوح است كه بين احاد افراد جوامع، جوامع مختلف، و فرهنگ‌ها و تمدن‌هاي گوناگون وجود دارد و همواره در طول تاريخ‌ ساري و جاري بوده است، مگر اين كه فردي عزلت‌نشيني پيشه كرده و به كوه و جنگل و بيابان پناه ببرد، يا اينكه جامعه‌اي (مثل ژاپن قرون و اعصار گذشته) تعمداً درهاي خود را بر روي جهان خارج ببندد تا از دست تعامل با ديگران خلاص شود. در حالي كه تهاجم امري غيرطبيعي، از پيش طراحي شده، قابل اجتناب و بلكه غير ضروري، ناپسند و مذموم است كه بايد در هر دو سطح فردي و اجتماعي و ايضاً بين فرهنگي جلوي آن را گرفت و با آن مبارزه و مقابله كرد.
شايد يكي از مصاديق بارز تعامل و تهاجم در موضوع «جهاني شدن» و «جهاني سازي» باشد كه اولي از مقوله تعامل و به صورت يك جريان و فرآيند طبيعي، لازم و ضروري و لذا خوب و پسنديده است و دومي از مقوله تهاجم و به صورت پروژه‌اي از پيش تعريف شده است كه بسياري از ابعاد و جنبه‌هاي آن چندان مناسب و ضروري نيست و بايد به شيوه‌اي عقلايي با آن مبارزه كرد.
البته در بحث اصطلاحات توضيح و تبيين مفهوم حقيقي اصطلاحاتي چون دموكراسي، پلوراليسم، ليبراليسم، جامعه مدني، سكولاريسم، اومانيسم، لائيسم و غيره نيز توجه خاص خود را مي‌طلبد كه به دليل ضيق وقت فعلاً به آنها نمي‌پردازيم و در صورت لزوم بعضي از آنها را ضمن بحث توضيح خواهم داد.

ويژگي‌هاي جهان معاصر

الف. در حوزه اجتماعي ـ سياسي

در اين حوزه با چند ويژگي مهم روبرو هستيم كه ذيلاً فهرست‌وار به بعضي از آنها اشاره مي‌كنيم:

1. علم‌پرستي يا ساينتيسم
در قرون اخير و به ويژه در قرن نوزدهم و بيستم روآوردن انسان غربي به علم و علم‌پرستي در همه زمينه‌هاي فلسفه، كلام، علوم اجتماعي و حتي دين و دين پژوهي امري مسلم و بديهي است، تا جائي كه بعضي از بزرگان علم و فلسفه سعي مي‌كنند علم را ـ به جاي خداوند ـ در جايگاه معبود و مطلوب اصلي بشر بنشانند و متقابلاً نيز فيلسوف علم انديشمندي چون خانم ماري ميجلي «افسانه نجات بخشي علم»  را مي‌نويسد.



2. جهاني شدن
از ديگر تحولات اجتماعي ـ سياسي قرن بيستم و به ويژه دهه‌هاي اخير موضوع «جهاني شدن» و در كنار آن پروژه «جهاني سازي» قدرت‌هاي بزرگ و سلطه‌گراست كه اين خود توجه ويژه و بحث مستقلي را مي‌طلبد كه خوشبختانه اين اواخر به همت مركز مطالعات جهاني شدن آثار خوبي هم در اين زمينه منتشر شده است.

3. ظهور راديكاليسم سياسي
پس از ظهور مكاتب اقتصادي و سياسي ليبرالي و دموكراتيك در غرب، جهان در قرن بيستم شاهد ظهور مكاتب سياسي راديكاليستي و از جمله كمونيسم، فاشيسم، و در دهه‌هاي اخير نيز بعضي از حركت‌ها و گروه‌هاي تند و افراطي در آسيا و افريقا و خاورميانه بوده است.

4. حقوق بشر و نهادهاي بين‌المللي
در مقابل ظهور و بروز افراط‌گري‌هاي فوق‌الذكر، عده‌اي از خيرانديشان نيز دنبال تأسيس و تثبيت نهادهاي بين‌المللي و مباني حقوق بشر و ايجاد موسسات فرامنطقه‌اي به منظور صيانت و نگهباني از كرامت انساني و حقوق طبيعي و فطري ابناء بشر بوده‌اند. هرچند در اين زمينه نيز، مثل بسياري از زمينه‌هاي خوب و خيرانديشانه ديگر از قبيل آزادي، دموكراسي، عدالتخواهي و غيره، گاهي از مواقع اين مفاهيم و خواسته‌هاي متعالي و نيات خيرخواهانه مورد سوءاستفاده قرار گرفته‌اند.

5. تعاملات سياسي ـ اجتماعي
در زمينه تعامل تاريخي جوامع و بالاخص «شرق» و «غرب» نيز قرون اخير شاهد ظهور «شرقشناسي»  و اين اواخر نيز تئوري نه چندان پخته و بلكه ناسنجيدة «برخورد تمدن‌ها»ي ساموئل هانتينگتون بوده است. هر چند بحث و بررسي شرق و شرقشناسي و غرب و غربشناسي (كه متأسفانه ما شرقي‌ها در اين زمينه بسيار عقب هستيم و حتي به اندازه يك‌دهم غربيها هم كه به شرقشناسي پرداخته‌اند كار درست و علمي غربشناسي انجام نداده‌ايم) و بخصوص انديشة نوظهور و تا حدود زيادي گمراه كنندة «برخورد تمدن‌ها» فرصتي فراخ مي‌طلبد، امّا همين قدر به اشاره متذكر شويم كه تمدن‌ها هرگز با يكديگر برخورد و مخاصمه‌اي نداشته و نخواهند داشت و اساساً برخورد زائيده «جهل» است و نه «تمدن»! در طول تاريخ هم كه متأسفانه موارد متعددي از برخورد فرهنگ‌ها، اديان و غيره را شاهد بوده‌ايم، اين چيزي جز برداشت منفي و غلط پيروان اديان از يكديگر در نتيجه برخورد و خصومت آنها نسبت به هم نبوده است والاّ، به گفته‌ امام بزرگوار (قدس‌سره)، اگر همه پيامبران الهي هم در يك نقطه جمع شوند هرگز بين آنها اختلاف و برخوردي وجود نخواهد داشت. بانوي شرقشناس و اسلام‌شناس بزرگ آلماني، آنه ماري شيمل فقيد، چه خوب مي‌گويد كه:
«از ميان همه ادياني كه مسيحيت با آن مواجه بوده و الزاماً سروكار داشته است دين اسلام را از همه بيشتر مورد سوءتفاهم و در نتيجه حمله شديد قرار داده است. براي مدت بيش از هزار سال چنين بنظر مي‌رسيد كه اسلام يكي از تهديدات عمده ـ اگر نگوئيم عمده‌ترين تهديد ـ براي مردم اروپا است، احساسي كه به اين واقعيت منجر شده كه اسلام و پيروان اين دين آسماني، يعني مسلمانان، سرسخت‌ترين دشمنان مسيحيت و تمدن غربي تلقي شوند.»

ب. در حوزه فرهنگ ديني

1. چالش علم و دين
چنانچه گفتيم اروپاي قرون اخير، پس از ظهور رنسانس به بعد، را مي‌توان عصر ظهور و قدرت يافتن علم‌گرائي و خردورزي و تفكر عقلاني و تجربه علمي دانست. در همين رابطه بخصوص در زمان‌هاي اخير چالشي بين علم‌گرائي و دين‌گرايي بوجود آمده تا جايي كه بعضي از پيروان مسيحيت به ايجاد «كليساي علم» (Church of Science) و از اين قبيل پرداخته‌اند. بديهي است طرح مسأله تقابل علم و دين، بخصوص در رابطه با اديان خردمداري چون اسلام كه متجاوز از 1000 آيه از كتاب مقدس آن راجع به علم و عقل و تفكر و تدبّر سخن مي‌گويد، مغلطه‌اي بيش نيست كه بايد با صبر و حوصله و متانت و در كمال انديشمندي به آن پرداخت و بطلان آن را بر همگان آشكار ساخت.

2. پلوراليسم ديني
از مباحث جديد حوزه دين‌شناسي يكي هم مقوله پلوراليسم ديني است كه در دوران اخير جان هيك متكلم و فيلسوف علم معاصر بدان پرداخته است.  متأسفانه ارائه غلط ايدة پلوراليسم در كشور ما و درنتيجه برداشت نادرستي كه عده‌اي از انديشمندان ديني حوزوي و غيرحوزوي از آن داشته‌اند موجب شده تا اين تحول بغايت مثبت و مفيد در كلام مسيحي و رويكرد ديني مسيحيّت در ايران واژگونه درك و فهم شود و سوءفهم و برداشتي كاملاً مغاير با آنچه مدّنظر بنيانگذار اين نظر بوده است را موجب شود.

3. احياگري دين/ راديكاليسم ديني
از ديگر تحولات اخير عرصه دين و تفكر ديني ظهور احياگري ديني نه تنها در بين مسلمانان و جهان اسلام، بلكه حتي در بين پيروان اديان بودايي، هندويي، يهودي، مسيحي و غيره است. اين تحول جديد و مثبت كه متأسفانه گاهي در بين هندوها، مسلمانان، يهودي‌ها و غيره جنبه افراطي و راديكالي نيز به خود گرفته است، شايد نقيض مدعاي كساني باشد كه گمان مي‌كنند با پيشرفت علوم و فنون و تكنولوژي، انسان قرن بيستم نسبت به گذشته كمتر ديني شده است.

4. حركت‌هاي ديني جديد
از جمله تحولات ديني دهه‌هاي اخير يكي هم ظهور و شكل‌گيري يك عده حركتهاي ديني جديد و يا به اصطلاح «اديان جديد» در درون همه سنت‌هاي ديني بزرگ عالم است، به نحوي كه امروزه فقط در قاره امريكا متجاوز از 1000 شاخه يا شعبه جديد مسيحي داريم كه حتي «كليساي شيطان» (Church of Satan) را هم شامل مي‌شود. اين حركت‌هاي ديني جديد بعضاً منضه ظهور و بروز تمايلات فكري، فلسفي، اجتماعي، و حتي اقتصادي جديد در كنار تفكرات بنيادين سنت‌هاي قديمي و جاافتاده ديني بوده است.

5. ليبراليسم و سكولارليسم
از مكاتب فكري ـ فلسفي جديدي كه به نحوي بر تفكر ديني عصر جديد تأثيرگذار بوده‌اند دو مكتب ليبراليسم و سكولاريسم مي‌باشند كه علاوه بر تاثير در حوزه‌هاي ديگر تفكر و انديشه بشري در حوزه انديشه ديني نيز تاثيري شگرف بر جاي گذاشته‌اند. متأسفانه اين دو مفهوم نيز چنان كه مطمح نظر واضعين آنها بوده و در جهان فكر و انديشه رواج دارند در ايران مطرح نشده و لذا سوء برداشتها و مخالفت‌هاي فراواني را موجب شده‌اند كه توضيح و تبيين كامل آنها جلسه جداگانه‌اي را مي‌طلبد. اما همين قدر متذكر مي‌شويم كه ليبراليسم نه به معناي اباحيگري و بي‌ديني و يا عدم تعهد و تقيّد به اصول و مباني اعتقاد ديني و بلكه عكس‌العملي منطقي و عقلاني در برابر جمود و تنگ نظري و بسته‌انديشي در همه ساحت‌هاي فكر و انديشه و بالاخص دوران انگيزاسيون و تفتيش عقايد و عصر تاريك پيش از رنسانس اروپا است. از اين رو نه هر فرد ليبرالي بي‌دين و نه هر فرد بي‌ديني ليبرال است، اگرچه تفصيل اين سخن را بايد گذاشت تا وقت ديگر. بر همين روال نيز مفهوم سكولار و سكولاريسم است كه آن نيز نه به معناي نفي خدا و الوهيت و معنويت و بلكه به معناي تفسير دنيوي و بشري امور دنيا و بيشتر از مقوله «امرهم شوري بينهم» است. بدين‌ترتيب باز بايد گفت نه هر فرد سكولاري بي‌دين و نه هر فرد بي‌ديني سكولار است. لذا بيشتر آنچه ما در بعضي از جوامع جهان سوم در اين باره مي‌گوئيم هياهوي زياد براي هيچ است و به چيزي حمله مي‌كنيم كه در اصل وجود خارجي ندارد و بيشتر ساخته و پرداخته ذهن خود ما است.

تهاجم فرهنگي

پيش از اين گفتيم كه دادوستد و تعامل فرهنگيِ امري طبيعي، بهنجار، پسنديده و ممدوح است كه از ديرباز در درون جوامع انساني و بين جوامع، ملت‌ها، اقوام و طوايف مختلف وجود داشته است. آن چه غيرطبيعي، نابهنجار، ناپسند و در نتيجه مذموم و مطرود است تهاجم فرهنگي به عنوان يك پروژه از پيش طراحي شدة قدرت‌طلبانه و استعماري است كه از آن طريق قدرت و يا قدرت‌هايي بخواهند از طريق سلطه‌ فرهنگي به سلسله اقتصادي و پس از آن نيز سلطه سياسي و در نتيجه مطامع اقتصادي و مقاصد استعماري خويش دست پيدا كنند.
از آن جايي كه جامعه سالم نيز مانند بدن سالم دافع هرگونه تهاجم مضّر و خارجي است و موفقيت هرگونه تهاجم فرهنگي و يا مقولاتي از اين قبيل در گروي زمينه پذيرش و استعداد فرهنگِ بيگانه‌پذيريِ جامعه‌اي است كه در معرض اين تهاجم قرار گرفته است لذا بحث خود را بيشتر حول اين محور متمركز مي‌سازيم كه چه عوامل و زمينه‌هاي اجتماعيـ اقتصادي و دينيـ فرهنگي باعث كاركرد و توفيق تهاجم فرهنگي مي‌شوند و با تصحيح و تعديل آنها مي‌توان جلوي نفوذ و رشد و توسعه اين قبيل تهاجمات را گرفت.

1. عوامل اجتماعيـ اقتصادي
شايد بتوان گفت فقر اقتصادي، بي‌كاري، تورم، گراني، نگراني از معيشت، نااميدي از آينده زندگي و اموري از اين قبيل مهمترين عامل روي‌آوردن به فرهنگ‌هاي كشورهاي به اصطلاح مرفه، مترقي و پيشرفته و الگوبرداري از آنهامي‌باشد. بديهي است چنانچه جامعه و كشوري توسعه يافته، مرفه، مترقي و پيشرفته باشد زمينه پذيرش و تقليد فرهنگي از اجانب نيز در آن كمتر است، چنانچه مصاديق بارز اين امر را در كشورهاي اروپاي شمالي، ژاپن و غيره مي‌بينيم.

2. عوامل دينيـ فرهنگي
در ميان بعضي از كشورهاي عقب‌مانده جهان سوم كم و بيش يك عده افكار و عقايد نادرست و آداب و رسوم غلط و حتي گاهي انحرافي و خلاف عقل و منطق وجود دارد كه همان‌ها باعث دلزدگي و كم‌كم بيزاري نسل‌هاي جديد و درس خوانده‌تر از پاره‌اي سنن خرافي و اعتقادات موهوم رايج مي‌شود و آنان را از فرهنگ سنّتي جوامع خويش گريزان و نسبت به فرهنگ وارداتي جهان پيشرفته راغب و شائق مي‌سازد. ذيلاً به تعدادي از اين باورهاي رايج غلط در جامعه خودمان اشاره مي‌كنيم.
•    تقابل غلط و نادرست دو بال «اسلامي» و «ايراني» فرهنگ و تمدن كهن ايران زمين توسط عده‌اي جاهل يا متعصب.
•    تقابل غلط و نادرست دو بال «اسلامي» و «مردمي» (جمهوري ـ دموكراتيك) بودن نظام مقدس جمهوري اسلامي.
•    بكارگيري ابزار تعزير و خشونت به جاي رحمت و رأفت.
•    عدم استفاده از ابزار «حكمت» و «موعظه حسنة» در ارائه و تبليغ دين.
•    خَلط و اشتباه گرفتن «اسلام سنّتي» به جاي «سنت اسلامي»، كه يكي گذرا و متغيّر و محدود به زمان و مكان و ديگري جاودانه و بيرون از حدود و ثغور قوميت‌ و زمان و مكان است.
•    عدم توجه جدي به آفات دين آن‌گونه كه در كلام سرور كائنات محمد مصطفي(ص) و سخن مولاي متقيان اميرمومنان علي(ع) آمده است.
•    نفي و طرد هرگونه نوآوري ديني و فكر جديد تحت عنوان رفض و بدعت و از اين قبيل.
•    عدم درك صحيح از اصلاحگري و اصلاحات ديني، در حالي كه حضرت ابيعبدالله خود را يك مصلح ديني مي‌دانست.
•    اتخاذ شيوه تهمت و طرد به جاي رحمت و شمول
•    ........
بديهي است اين همه نه از ذات پاك اسلام و دين خدا است كه: «اسلام به ذات خود ندارد عيبي» و بلكه از نقص فهم و درك ناقص و عاجز ما مدعيان مسلماني و مؤمنين سست ايمان و معتقدين كم علم و شوريدگان كم حلم است، والاّ «الاسلام يعلوا و لايعلي عليه» و چنانچه ما اعم از روحاني و غيرروحاني، روشنفكر و غير روشنفكر، نظامي و غيرنظامي، زن و مرد، بزرگ و كوچك، و همه همه دست بدست هم بدهيم و معارف بلند اسلامي و قرآني را از روي عقل و منطق و عدل و انصاف، مومنانه و مخلصانه و عارفانه و عاشقانه شناسيم و بشناسانيم بار ديگر اسلام عزيز، چون گذشته، بر تارك علم و عمل و فرهنگ و تمدن بشري خواهد درخشيد. امّا شرط اين، در همه احوال، تعقل و تفكر و تدبر است كه فرمود: «انما اعظكم بواحدة، ان تقوموالله مثني و فرادي ثم تنفكروا» (سوره سبا، آيه 46)