
در این مقاله می خوانید :
مسيحيت
مسيحيت اوليه خيلي از افکار و انديشه ها (ايده ها)ي يهوديت راجع به موعود منتظر (مسيحا) را اخذ نمود و آنها را در مورد حضرت عيسي () بکار بَست. واژة مسيحا، در زبان يوناني به "کريستوس" ترجمه شد که همان "مسيح" مي باشد، تا بدين ترتيب حضرت عيسي با موعود منتظر يهود يکي دانسته شود.
موعود باوري اسلامي
افکار و انديشه هايي مشابه با رجعت مسيح در اسلام نيز يافت مي¬شوند که احتمالاً به خاطر نفوذ مسيحيت مي باشند. در حالي که قرآن، خداوند را داور روز جزا معرفي مي کند، در احاديث و روايات بعدي اسلامي بعضي از رويدادهاي مقدّماتي که زمينه ساز ظهور آن روز (قيامت) هستند معرفي شده اند. از قول حضرت محمد () نقل شده که روز آخر دنيا چنان طولاني مي شود که در آن حاکمي از خاندان پيامبر () تمام دشمنان اسلام را نابود سازد. اين فرمانرواي آخر زمان مهدي () خوانده ميشود، واژه اي که به معناي "شخص هدايت يافته" مي باشد. در روايت ديگر
ميخوانيم که وي جهان را، در حالي که پر از ظلم و فساد شده، پر از عدل و داد خواهد ساخت، که بازتاب روشني از ايدئولوژي سلطنت الهي باستاني است.
نهضتهاي "بوميگرايانه"
مفهوم موعود گرايي، با بعضي توجيهات، براي توصيف تعدادي از کيشهاي "بوميگرايانه" در نقاط مختلف جهان مورد استفاده قرار گرفته است، کيشهايي که در اثر برخورد بين مسيحيت استعماري با اديان بومي بوجود آمده اند. هر چند به تبعيت از ويتوريو لانترناري (سال 1965) بايد بين نهضتهاي موعود گرايانه و نهضتهاي مبتني بر پيشگويي (پيشگويانه) تميز قائل شد. وي ميگويد "مسيحا" عبارت است از يک ناجي موعود و منتَظر، در حالي که "پيامبر پيشگو" کسي است که آمدن چنين ناجي موعودي را اعلام مي دارد. البته خود يک پيامبر هم ميتواند در قالب يک منجي موعود ظاهر شود و آن وقتي است که وي مرده و مردم منتظر بازگشت او به صورت يک منجي موعود ميباشند و يا وقتي که خود پيامبر، با عنايت به يک اسطورة موعود گرايانة قبلي اعلام ميکند که وي "پيامبر ‐ موعود" منتظر ميباشد.