دو پرسش / یا نقد و اعتراض؟ در تهران و کانادا
یادتان هست که در آخرین جلسه تفسیر قرآن و مثنوی قبل از سفر اخیر بنده به کانادا (جلسه مورخ 3/7/1402) وقتی به آیهای از قرآن که از حوریان بهشتی سخن میگفت رسیدیم، یکی از برادران حاضر در جلسه برآشفت که این حرفها چیست که شما میزنید؟ حوری برای عربهای آن زمان بوده و الی آخر!
ایشان همچنین فوری دست به قلم شدند و یادداشت زیر را با عجله و عصبانیت برای بنده نوشتند و به دست من دادند و حتّی بعد از جلسه هم میخواستند راجع به یادداشت مزبور شفاهاً توضیح دهند که خدمتشان عرض کردم خیر، هیچ بحث و نقد و گزاره علمی، منطقی، درست و سازندهای با خشم و عصبانیت و هیجان و خستگی من و جلسه شکل نمیگیرد، باشد برای وقتی که از سفر برگشتم. امّا متن یادداشت ایشان:
1. زبان قرآن، در عین پیچیدگی فهم آن، باید مثالهایی را بزند که قابل فهم عامه مردم باشد!
2. حتی در امروز و پیشرفتهای جامعه، وعده در اختیار داشتن حوریان بهشتی برای مردان لذتبخش است! تا چه رسد به اعراب جاهلی 1400 سال پیش در زمان رسول اکرم (ص).
3. اگر خداوند توفیق دهد تلاش ما در جهت بهشتی شدن باشد، مونس و همدم شدن با حوریان عین حماقت خواهد بود. علاقه و تمایل قلبی ما پیوستن و دیدار حضرت دوست، انبیاء و اولیاء، و پی بردن به دلایل خلقت الهی است که میتواند سرچشمه و کلید کشف هر معمایی برایمان باشد و خواهد بود.
4. این که بهشتی شویم و با حوریان همدم، از جویهای عسل و شراب نوش جان کنیم، یا هر میوهای که اراده کنیم در اختیارمان قرار گیرد، همه درک و خواستههای دنیایی است. امّا پی بردن به راز خلقت و درک قلبی خداوند و همنشین شدن با پیامبران و ائمه علیهم السلام و اولیای الهی میتواند پاداشی برای مؤمنین ساکن بهشت باشد که با هیچ بهایی در این دنیای خاکی نمیتوان به آن دست پیدا کرد.
در طول سفر هم در یکی از جلسات نسبتاً شلوغ در شهر تورنتو که قریب 30 نفری در جلسه منزل آقای مهدی بنکدار زاده حضور داشتند، خانم مسنّی که با دختران و دامادهای خودش در جلسه شرکت کرده بود، وقتی بحث از لعنِ قاتلین حضرت اباعبدالله (ع) به میان آمد با این کار مخالفت کرد و گفت وقتی خود اباعبدالله قاتلین خویش را بخشیده، شما چرا این کار را میکنید؟ که به شرحی که خواهید شنید سخن ایشان را رد کردم.
امّا پاسخ به این هر دو موضوع یا این هر دو ایراد و اعتراض، و علت طرح این دو مسأله یا مطلب در کنار همدیگر بدین شرح میباشد.
1. وجه مشترک این هر دو سؤال، یا پرسش و ابهام، یا نقد و اعتراض، یا به طور کلّی «مطلب» این است که این هر دو به نوعی مخالف صریح آیات قرآن و در کنار آن، احادیث و روایات وارده از پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) هستند. بدین ترتیب که واژه حور، و حتی ازدواج با حور [برای کسانی از مردان که همسرانشان صلاحیت ورود به بهشت و در کنار ایشان بودن را به دست نیاوردهاند، که البته خلافش هم برای خانمهایی که شوهران ایشان به چنین مقام و مرتبتی نائل نشدهاند] در چهار آیه از قرآن (سوره دخان، آیه 54؛ سوره طور، آیه 20؛ سوره رحمن، آیه 72؛ سوره واقعه، آیه 22) به صراحت ذکر شده است.
2. بر همین منوال هم واژه «لعن» [به معنای اولیه و عمومی دور بودن از رحمت عام (رحمان) و رحمت خاص (رحیم) خداوند] در متجاوز از 40 سوره و آیه قرآن آمده است که ما برای جلوگیری از اطاله کلام از ذکر مشخصات و نشانی همه آنها در اینجا خودداری میکنیم و علاقمندان میتوانند با مراجعه به کتاب شریف «المعجم المفهرس» محمد فؤاد عبدالباقی به فهرست کامل آنها دسترسی پیدا کنند.
3. لازم به ذکر است که صاحب این قلم چند دهه پیش بحث «لعنت در قرآن» را ذیل سلسله بحثهای مطالب قرآنی در چندین جلسه مطرح کرده است که علاقمندان میتوانند مراجعه کنند (مضاف بر این که سلسله بحثهای قرآنی این بنده حقیر نه بر سبک و سیاق متکلمین، فقها و غیره - که متأسفانه بنده هیچ کدام از اینها نیستم - و بلکه به عنوان یک روشنفکر دینی و حسب نیاز نسل جوان، دانشگاهی، فرهیخته، روشنفکر، و تا حدود زیادی متجدّد ایراد شده است.)
4. بنده هم، حسب نظر اساتید بزرگواری چون استاد فقیدم حضرت آیتالله محمدتقی جعفری (اعلی الله مقامه) و یا معلم شهید استاد مطهری (قدس الله نفسه الزکیه)، معتقدم وقتی مصلحت مهمتری اقتضاء کند میشود برخی از دستورات قرآن و یا احکام اسلامی که نوعاً هم جنبه قاعده ندارند و بلکه عمدتاً جزو استثنائات هستند، موقتاً تعطیل و یا اجراء نشوند، اموری - به زعم بنده - از قبیل ازدواج با بیش از یک همسر، یا رجم (سنگسار) کردن مجرم در زنای محصنه و غیره - لیکن، به قول امام مهربانیها علی بن موسی الرضا (ع) که این ایام متعلق به ایشان است، «بشرطها و شروطها» و آن اینکه چنین تعلیق، تأخیر یا استثنایی کاملاً جنبه عقلانی، رحمانی و ضرورت خاص فردی و اجتماعی داشته باشد که بنده آن را، در هیچ کدام از موارد ذکر شده نمیبینم. (البته که این نظر و برداشت خود بنده است و دیگران هم در ارائه و نظر خویش آزاد و شایسته احترام هستند.)
بیا کاین داوریها را به پیش داور (عقل و وجدان و ایمان) بیندازیم.
اجازه بفرمایید کار را از ایراد و اعتراض آقای سردارنیا (پدر) شروع کنیم که علی الظاهر جدیتر، طولانیتر و - به زعم خود ایشان - اساسیتر و واردتر میباشد! و الله اعلم؟ و بند بند فرمایشات ایشان را در حد بضاعت مزجات خودمان مورد واکاوی و کنکاش قرار دهیم.
5. به نظر میرسد در مورد بند اول فرمایشات مکتوب ایشان که مثالهای قرآن یا قرآنی باید برای عامه یا عموم مردم [هم؟] قابل فهم باشد هیچ ایراد و اعتراضی نباشد، چه آن که مضمون این مطلب توسط خود قرآن هم مورد تأکید قرار گرفته است (به عنوان نمونه نک. سوره عنکبوت، آیه 43).
6. در مورد بند دوم هم که میفرمایند حتی امروزه هم وعده در اختیار داشتن حوریان بهشتی برای مردها لذتبخش است، چه برسد به اعراب 1400 سال پیش، این هم فی الجمله سخن درستی است، ولو این که نه برای عموم بهشتیان و بلکه صرفاً برای بخشی از آنها. امّا این که کیف و لذت حلال، حالا چه در دنیا باشد و چه [بعضاً یا تا حدودی، یا برای عدّهای] در آخرت، چه ضرر و زیان و عدم تناسبی دارد، مطلبی است که هنوز تبیین نفرمودهاند.
7. در بند سوم است که میفرماید انسان در بهشت باید دنبال رسیدن به خدا و دیدار با دوست باشد و نه در کنار حوریان بهشتی بودن که این دومی عین حماقت خواهد بود!
امّا به راستی آیا چرا؟ گیریم که این مطلب یا گزاره در مورد شخص گوینده/مدّعی صدق کند، تعمیم آن به همه قشر مردان یا آقایان چه پایه محکمی دارد؟ اصلاً آیا مگر این دو، در دنیا و یا آخرت، مانعة الجمع هستند که کسی بگوید یا این یا آن؟
8. خوب است فراموش نکنیم که، به صراحت قرآن هیچ رهبانیتی در اسلام وجود ندارد و آنچه هم که در مسیحیت وجود دارد، ولو این که صورت خوب و درست آن، چندان هم ضرر نداشته باشد، بدعتی است که عدهای از خود مسیحیان آن را پایهگذاری کردهاند (قرآن کریم، سوره حدید، آیه 27). بارها گفتهام علت این که حضرت عیسی مسیح (علی نبیّنا و علیه السلام) هم ازدواج نکردند بیشتر حالت دربهدری و خانهبهدوشی ایشان بود و نه این که ذاتاً به این امور بیرغبت باشند. پیامبر بزرگ اسلام (ص) هم که به صراحت میفرمایند: «النکاح سنّتی و من یرغب عن سنّتی فلیس منّی» (ازدواج سنّت من است و هر که از آن روی بگرداند از من نیست).
9. لیکن شاید مهمترین نکتهای که هرگز نباید فراموش شود، این است که جای عمل و دار یا خانه عمل، دنیا است و دار یا خانه آخرت فقط جای پاداش است. از این قرار برای رسیدن به خداوند و دیدار خداوند نیز در همین دنیا باید تلاش کرد و به خدا رسید. چه آن که، به قول استاد بزرگوارم، آقای جعفری (ره):
ترسم بروم عالم جان نادیده بیرون روم از جهان، جهان نادیده
در عالم جان چون بروم از عالم تن در عالم تن، عالم جان نادیده؟
شاید، به همین دلیل هم هست که قرآن کریم میفرماید: «من کان فی هذه اعمی، فهو الاخرة اعمی و اضل سبیلا» (هر که در این دنیا کور باشد، در آخرت هم کور و گم گشته راهتر خواهد بود) (سوره اسراء، آیه 72).
10. از همه اینها گذشته، مگر خود قرآن نمیفرماید: «وَ مَن کانَ یَرجوا لِقاءَ ربّه فَلیَعمَل عَملاً صالِحاً وَ لا یُشرِک بِعِبادَةِِ رَبّه اَحَدا» (... هر که به دیدار پروردگار خویش امید بسته باید کار نیک کند و در پرستش پروردگار خویش کسی را با او شریک نسازد) (سوره کهف، آیه 110). کجای این آیه مبارکه میفرماید این دیدار موکول به آخرت یا مخصوص به آن زمان است؟ اگر اینطور بود چطور مولی الموحدین حضرت علیبنابیطالب امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه به صراحت میفرمایند: «ما عَبدت ربّا لَم اره» (هرگز خدایی را که ندیدم نپرستیدم)؟ آشنایی مختصری با یکی از مردان خدا و اولیای الهی کافی است که پی ببرید: «الیوم کلما کان» (حُقه مِهر بدان مُهر و نشان است که بود).
هرچه قرب و دیدار است از همین جا شروع میشود و لاغیر، اگرچه شرح این سخن باید گذاشت تا وقت دگر.
11. با توجه به توضیحات نسبتاً مبسوطی که در رابطه با بند سوم یادداشت ایشان دادیم، به نظر میرسد توضیح اضافهای درباره بند چهارم لازم نباشد، الا همان که قبلاً گفتیم این خطکشی و تقسیمبندی امور دنیوی و اخروی چندان پایه و اساس محکمی ندارد، جز آن که مثلاً امور دنیوی را به مادی و معنوی، فیزیکال و متافیزیکال، جسمی و روحی، طبیعی و مابعدالطبیعی، و این قبیل امور تقسیمبندی کنیم که آن هم نه به خاطر تفکیک دنیا و آخرت، بلکه بیشتر به دلیل ساختار دوبُعدی یا دووجهی خلقت آدمی است. والّا پاسخ کلی ما به مندرجات این بند همان چیزی است که قرآن میفرماید: «قل من حرّم زینة الله التی اخرج لعباده ...» دیگر چه کسی زینت خدایی و روزیهای پاک را که خداوند برای بندگان خود پدید آورده، حرام کرده است؟ بگو این همه، در زندگانی دنیا، از آن کسانی است که ایمان آوردهاند، و در روز قیامت نیز خاص آنهاست، ما آیات خود را برای مردم دانا چنین به وضوح بیان میکنیم (سوره اعراف، آیه 32).
12. قبل از پایان این توضیح مختصر باید بیان کنیم، طبق اخبار و روایات، و نیز مشاهده و شهود اهل حق و معنا، نوعاً حوریان بهشتی افراد مؤمن و متّقی همان همسران باایمان دنیوی آنها هستند که عمری را در دنیا با خوبی و خوشی در کنار همدیگر زندگی کردهاند و در ادامه نیز [در حیات اخروی] مشتاق همین وضعیت هستند. مگر عدهای از زنان و مردان مؤمن و صالح، که هر کدام به دلایل خاصی، مایل به تغییر وضعیت خاص خود میباشند که خداوند هم به این خواسته آنها احترام میگذارد. چنان که تقریباً تمام شهود و مشاهدات صاحب این قلم از کسانی که - با ایمان و عمل صالح - از این دنیا رفتهاند بر همین منوال بوده است.
13. امّا در مورد سؤال، یا ایراد و اعتراض، آن خانم نسبتاً مسن در جلسه تفسیر قرآن و پرسش و پاسخ شهر تورنتوی کانادا در رابطه با محکوم کردن لعن و نفرین بر قاتلین حضرت ابیعبدالله (ع) در زیارت عاشورا، که وقتی از خدمتشان پرسیدم مادر جان چرا چنین مطلبی را بیان میکنید با سادگی گفت آخر امام حسین (ع) خودش قاتلین خودش را بخشیده، آن وقت شما آنها را لعن میکنید؟ و باز که پرسیدم کی و کجا گفته که امام حسین (ع) خودش قاتلین خودش را بخشیده است؟ متأسفانه هیچ پاسخی جز سکوت و لب فرو بستن نداشت! فاعتبروا یا اولی الابصار.
برای خالی نبودن عریضه خدمتشان عرض کردم که در مستندات معتبر تاریخ عاشورا ثبت است که در همان ده روزۀ ایام عاشورا، عدهای از اصحاب یزید و لشکریان عمر سعد و ابن زیاد جسارتهایی خیلی کمتر از قتل و سر بریدن نسبت به یاران آن حضرت به عمل آوردند که حضرت هم، در مقابل، آنان را نفرین کرد تا به فلان عذاب یا سرنوشت مبتلا شوند که همگی هم شدند و عاقبت شوم آنها در تاریخ دقیقاً ثبت و ضبط شده است! آن وقت شما چطور میفرمایید که حضرت قاتلین خودش را بخشیده است؟
14. در مورد لعن و نفرین هم، که به معنای دور بودن یا دور افتادن از رحمت واسعه الهی است، این واژه به انحای مختلف بیش از 40 بار در قرآن آمده است؟ حالا شما بر چه مبنایی و با کدامین مجوز شرعی یا عرفی میفرمایید که باید یک حکم با نظر و توصیه قرآنی را همینطور بیدلیل، و عمدتاً بنابر میل این و آن و خارجنشینان دلسوزتر از مادر، دو دستی ببوسیم و بگذاریم کنار تا پسفردا خطوات شیطانی سهمگینتری را بر ما تحمیل و حُقنه کنند!؟
بگذریم که صاحب این قلم چندین تن از همکاران رئوف [!؟] دانشگاهی خویش را میشناسد که در خلال همین سالهای اخیر، که برادران خدوم B.B.C. و V.O.A. و ایران اینترناسیونال، سوای فریبخوردگان تیرانانشین و عمله و اکره موساد و سیا و دیگران، دائم در طبل این حرفها میکوبند و به فرموده عوامل پشت پرده و بالاخص قلم به مزدهای صهیونیستها، به زعم خود، زشتیها و نواقص ایران و اسلام و تشیع را برملا میکنند، یا زیارت عاشورا خواندن، یا همین بخش لعن و نفرینهای آن را، قربة الی الله، به کلی حذف و تعطیل کردهاند.
عبدالرحیم گواهی
1402/6/22