بسمالله الرحمن الرحیم
آذرماه 1400
انکار نبوّت: از توهّم تا واقعیت
(نقد و بررسی کتاب مسیر پیامبریِ خانم صدیقه وسمقی)
هفته گذشته از چندین کانال، داخل و خارج، عدهای از دوستان از حقیر خواستند تا دربارۀ کتاب اخیر خانم صدیقه وسمقی اظهارنظر کنم. چون دستم به کار دیگری بند بود از فاضل ارجمند جناب آقای محمدمحسن فقیهی که در دروس قرآن و نهجالبلاغۀ و مثنوی بنده شرکت میفرمایند درخواست کردم که کتاب را مطالعه و تعدادی از نکات مهم آن را یادداشت و برای بنده ارسال فرمایند تا عنداللزوم پاسخ گویم که محبت فرمودند رئوس مطالب کتاب را در بیستوپنج بند، به شرح زیر، تلخیص و ارسال فرمودند که هرچند بنده نوعاً آنها را چندان عُقلائی/ منطقی/ مستند/ علمی، و رویهمرفته دارای ارزش پاسخگویی نیافتم، لیکن در امتثال امر دوستان چند نکتهای را در دو بخش تقدیم میدارم: یکی تذکرات کلی در چهارده بند، و دیگری هم پاسخ به مطالب یا شبهات مطرح شده در بندهای مزبور.
تذکرات کلّی
- حدود 30-20 سال پیش که اخوی آقای مهندس علیاصغر گواهی متن یکی از سخنرانیهای خانم وسمقی (بنظرم در انجمن اسلامی مهندسین)، را به همین منظور (نقد و بررسی و جوابیه) برای بنده آورد، حین اجابت درخواست ایشان، چیزی را خدمتشان گفتم که اگر بخواهم به زبانی محترمانهتر ساخته و پرداختهاش کنم شبیه به این میشود که:
درهرصورت آن موقع فهمیدیم که، این موقع کار، به اینجاها میکشد!
- این حرف و سخنها بههیچوجه چیزهای جدیدی نیستند و از همان زمان ظهور پیامبران الهی ـ ازجمله در تورات و انجیل و قرآن ـ توسط مخالفین این ادیان و پیامبرانشان وجود داشتهاند که یکی از آخرین مواردشان افاضات آقای سروش در 20-30 اخیر در قبض و بسط شریعت، بسط تجربه نبوی، و بالأخره رؤیاهای رسولانه است. هرچند که بنظر میرسد خانم وسمقی، در بعضی جاها، چند پله هم از سروش جلو زدهاند!
- اخیراً هم که چند صباحی است دکان دین بدون پیغمبر، اسپریتوالیسم بدون معنویت، خدای بدون دخالت در عالم وجود، یا خدای ساعت ساز، و از این قبیل توهمات و ادعاهای بیپایه و اساس راه افتاده که ظاهراً خانم وسمقی هم یکی از علاقمندان به این بازار دینفروشی و انکار کتاب و سنت و نبوت از آب درآمده است! چه کنیم که:
- دوست عزیزی میگفت اقسام آقایان سروش، محمد مجتهد شبستری، و عبدالعلی بازرگان مال دهۀ هفتاد بودند و اکنون زمانه سلبریتیهای دهه هشتاد نظیر تتلو و خانم وسمقی و امثال آنها است که باید برای فالو ورهایشان از همین سخنان سطحی و کم ارزش استفاده کنند! العهدۀ علی الراوی. اگر چنین باشد باید گفت:
البته: تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.؟
- شاید سرکار خانم وسمقی عنایت نداشته باشند که اینکار ایشان فقط انکار قرآن و محمد(ص) نیست، بلکه نه تنها انکار همه ابناء و رسل الهی یا کل کتاب و سنت است، بلکه، از آن گذشته ـ به دلایلی که ذکر خواهیم کرد ـ انکار اصل دین و خدا و الوهیت هم هست. چه آنکه حنای ایدۀ خدای ساعتساز مدتهاست که رنگ باخته، گو آنکه از اول هم، حتی در بین خود مسیحیان، چندان رنگی نداشته است.
-
دیگر اینکه خانم وسمقی ساحتهای بحث را باهم قاطی میفرمایند، بطوری که در مجموع چندان روشن نیست که بحث مشار الیها درون شیعی، درون اسلامی، دورن دینی [ادیان ابراهیمی] و یا بکلی برون دینی است؟ یا اینکه بحثشان گاهی فقهی، گاهی کلامی، گاهی فلسفی، گاهی جامعهشناختی، گاهی تاریخی، و البته ـ رویهمرفته ـ بهزعم ما فاقد بن مایههای
علمی ـ منطقی است! - در سرتاسر تاریخ بشر، و در پهنۀ همه جغرافیای زمین، ما «پیامبران» الاهی را صرفاً حسب سخن الهی یا کتب مقدس، «قول» و «فعل» خود آن پیامبران، نبّی و رسول میدانیم و بر اینها هم دلایل عقلی و نقلی فراوان داریم. ما هم که میگویم منظورم قریب نیمی از جمعیت جهان است که یهودی و مسیحی و مسلمان ـ یکتا باور ـ هستند. هرچند که بخش اعظمی از آن نیم دیگر جمعیت جهان هم به پیامبری بودا و مهاویرا و کنفوسیوس و لائوتسه و نظایر اینها معتقدند. بنابراین درست معلوم نیست که خانم وسمقی از جانب چند درصد از مردم جهان سخن میگویند؟ صرف سخن گفتن بنابر میل و خواست مشتی دختر جوان که مشروعیت علمی ـ نمیآورد، هرچند که برای چند مدتی قدری مقبولیت اجتماعی در بین برخی از اقشار جامعه بیاورد!
- از سخنان اخیر دکتر سروش استنباط میشود که ایشان، ولو بصورت ضمنی و تلویحی، خود را ـ نعوذ بالله ـ از امامان که سهل است، از پیامبر(ص) هم بالاتر و داناتر میداند! از سخنان خانم وسمقی هم پیداست که ـ نعوذ بالله ـ ایشان خود را یک پیغمبر زن بالقوه میدانند! اگر چنین است اولی1 است که ایشان هم با این حرفها، مثل طاهره قرۀالعین، سخن به عیان بگویند و تلمیح و اشاره را کنار بگذارند و «ناگهان پرده براندازند» تا تکلیف خود و خلق خدا را یکسره معلوم کنند. چون ظاهراً بدجوری هم سرخورده و ناراحت هستند که چرا خداوند پیامبر زن نفرستاده است!
- جسارتاً میخواستم، همانطور که خدمت برادر سابقمان آقای سروش گفتم، خدمت این خواهر عزیزمان نیز عرض کنم که:
خواهرم! احتمالاً میدانید که پیامبر ما مسلمان، که عمری را ـ ولو به تقیه ـ در میان آنان بسر بردهاید، میفرمایند: «رَحِمَ اللّه امرَءً عَرَفَ قَدرَهُ وَ لَم يَتَعَدَّ حدّه» چه معنا کنم که شما خودتان معلم فقه و اصول بودهاید و لابد معنایش را میدانید؟
- خواهرم! این را هم بگویم که مبادا گول فضای مجازی و چهار تا سمپات شاخ شکسته را بخورید که اینها همه از برکات تبلیغات عبری ـ عربی ـ غربی و شیعهنشینان واشنگتن و لندن و حیفا و تیراناست که دل در گروی امحای ایران و اسلام بستهاند. متأسفانه هیزم بیار این معرکۀ ناصواب هم عملکرد نادرست خود ما بوده است. لیکن به هر حال باید مواظب دسیسههای شیطان بود که، بقول مولوی:
خواهرم! از کی شما هم، مثل سروش و اعوان و اذناب ایشان، طالب حیرانی خلقان شدی/ دست طمع اندر الوهیّت زدی؟ وقتی دنیا دار فنا است و همه ما رفتنی هستیم ـ دیگر این را که نمیشود انکار کرد ـ چه جای خودپرستی و ادعاهای باطل نفسانی و صد البته عقلانی؟ والله «هر قبلهای که بینی بهتر ز خود پرستی»!
- باز صد رحمت به سروش که چون امام زمان را ندیده و رایحه عطر وجود و حضورش را نچشیده میگوید وجود امام زمان اثبات شدنی نیست! شما که ظاهراً عمری در قال الحکیم و قال الصادق و قال الباقر، و از همه مهمتر قال محمد رسولالله(ص) بسر بردهاید چطور اینگونه بیپروا نفی خدا و پیامبر و قرآن و سنت میکنید؟ وای اگر از پس امروز بود فردایی؟ قرآن به پیامبر(ص) تسلیت میدهد که: «وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ»! شما که ماشاءالله آدم تا خاتم را یکجا تکذیب میفرمایید!!
- میگویند آرزو بر جوانان عیب نیست، لیکن بنده فکر میکنم بر جوانان دیروز هم عیب نیست! ایکاش شما هم مثل شریعتی و سحابی و بازرگان، و جعفری و مطهری و طالقانی و طباطبایی، و صدها و هزاران عالم و روشنفکر دینی معاصر و هم عصر و نسل خودتان، قدری بیشتر مطالعه و تأمّل و تدبر میکردید تا قرآن را کتاب نور و هدایت و شفاء دلها، و محمدمصطفی را هم پیامبر محبت و رحمت میدیدید! ولی چه کنیم که:
قبله جان را چون پنهان کردهاند هرکسـی رو جانبـی آوردهاند
- سرانجام اینکه من این روزها بدجوی سرگرم مطالعه و ترجمه کتاب «روانشناسی و دین» یونگ هستم. کارل گوستاو یونگ، روانشناس و روانپزشک مشهور معاصرِ سوئیسی، را که لابد میشناسید؟ ایشان، که پدر جدّ امثال فروید و آدلر و بقیه روانشناسان «شهوت» و «قدرت» محور میباشد، میگوید که آخر اگر خدا و دین و پیامبران نبودند چه کسی معنا و مفهوم حیات و روح و روان را برای ما بیان میکرد؟ حیف و صد حیف که یونگ ناآشنا به اسلام چنان میگوید و شمای آشنای به اسلام اینچنین! بگذرم که:
تا نکردی آشنا زین حلقه رمزی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
اما دررابطه با نکات بیست و پنج گانهای که جناب آقای محمدمحسن فقیهی از کتاب شما درآوردهاند خیلی مختصر و مفید مطالب زیر را به سمع و نظر دوستان میرسانم:
نکته 1. «پیروان حضرت محمد(ص) او را معصوم از گناه و برخی او را حتی معصوم از خطا دانستند. اینها باورهایی است که حتی با گزارههای قرآنی نیز سازگاری ندارد» (صفحه 11 پاراگراف آخر).
پاسخ: سرکار خانم وسمقی! این تنها پیروان حضرت محمد(ص) نیستند که ایشان را معصوم میدانند، بلکه این پیروان همه ادیان الهی/ آسمانی هستند که پیامبران خودشان را معصوم میدانند. تازه همه این پیروان هم حسب فرمایش خداوند در کتابهای مقدسشان این کار را میکنند. خدایی هست، پیامبرانی فرستاده، به آنها وحی کرده، و آنها را مصون از گناه داشته است. شما به کدامیک از این گزارهها و به چه دلیل ایراد و اعتراض دارید؟ اگر دلیل منطقی هم ندارید و همینطوری سرخود مخالف هستید که خوب باشید! ما برای ایمان آوردنمان، و حفظ ایمانمان، به خدا و پیامبران [و ائمه و اولیائمان]، یا همان قرآن و سنت و عقل و اجماع، تمسک جستهایم و نه، جسارتاً به اقسام جنابعالی! «لَكُمْ دِينُكُمْ، وَلِيَّ الدِّينِ». اما، از این گذشته، دقیقاً نفرمودهاید کجا و چرا؟ نکند خدای نکرده معنای واژه ذنب پیامبر(ص) [البته ازنظر کفار] در قرآن را درست متوجه نشدهاید؟ و اِلاّ قرآن که کتاب حالهای انبیاست.
- «شاید خدا برگزیدۀ انسان باشد. شاید مسیر پیامبری از انسان تا خدا باشد» (صفحه 13، انتهای پاراگراف سوم)
چه بحث منطقی و علمی قانعکنندهای!؟ شاید چنین باشد، شاید چنان باشد! شاید هم ماتریالیستها و نچرالیستها (طبیعت گرایان) و سکولاریستها و آته ایستها و بالأخره خانم وسمقیها درست نشنیده و نخوانده و ندیده و نفهمیده باشند؟ با اگر و مگر و شاید و باید که چیزی نفی و اثبات نمیشود. شاید هم شما فکر میفرمایید با بچه دبستانیها حرف میزنید؟ خواهرم:
نظری نهان بیفکن مگرش عیان ببینی اگرش عیان نبینی به جهان چه دیده باشی؟
خانم محترم! پیامآور یا رسول یعنی فرستاده خدا، نامهرسان خدا، ناقل وحی الهی [از طریق جبرئیل] به مردم! خودتان متوجه هستید که چه دارید میگویید؟ آخر انسان نباید حرفی بزند که مرغ مرده هم به آن بخندد! میفرمایید: شاید مردم دور هم جمع شدهاند و یک پیغمبر از طرف خودشان بسوی خدا فرستادهاند که چه بشود؟ به خداوند، خدایی کردن یاد بدهد؟ یا اینکه پیام مردم علیم و حکیم را برای خداوند ظلوم و جهول ببرد؟ شما را به خدا از این حرف بیربطتر هم میشود؟
خواهرم! با تکیه بر کدام تقوا و دانشی این حرف را میزنید؟ اگرچه: «تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است»! خواهر، بنظر خودتان آیا این درستتر نبود حالا که کتاب و نبوّت را رد میکنید به یکباره خدا و الوهیت را هم ردّ و تکلیف خودتان و مردم را یکسره میکردید؟
- ادعای وجود انبیاء الهی از آغاز خلقت آدم، صرفاً یک ادعا است که گزارههای تاریخی و یافتههای علمی با آن سازگاری ندارد (صفحه 14، پاراگراف 2)
خوب! ممکن دقیقاً بفرمایید منظورتان از «تاریخ» و «گزارههای تاریخی» و «علم» و «گزارههای علمی» کدامیک از قرئتها و روایتهای اینهاست؟ اینکه فکتهای مسلّم علمی و تاریخی را بگیرید و روی کاغذ همینطوری نفی و انکار کنید که اینطور نه تاریخ چندین هزار ساله دینی بشر انکار میشود و نه بخش بغایت وسیعی از علوم بشری که فی نفسه الهی، معنوی، متافیزیکی، روحانی، ما بعدالطبیعی، یا هر اسم دیگری است که میخواهید روی آن بگذارید، هستند. نکند از تاریخ جنیّان یا مریخیّان حرف میزنید؟ اگرچه آنها هم ـ اگر درست میدانستید و تفقّه میکردید ـ خدا دارند. چون که خواهر عزیز:
- پیامبری نهادی بر ساخته انسان است (صفحه 14، خط 22)
خانم محترم! 40-30 سال «قُد قُد» و آخرش این «تخم دو زرده»!؟ متأسفم که بگویم: چشم باز و گوش باز و این عمی/ حیرتم از چشمبندی خدا! بیخود نبود که متجاوز از ربع قرن قبل، که شما تازه میخواستید وارد این مقولات شوید، خدمت اخوی ارجمندم گفتم که: این ره که این خانم میرود به ترکستان است! حضرتعالی اصلاً هرگز بحث ادیان حق و باطل، دینشناسی تطبیقی، ادیان آسمانی/ الهی و ادیان غیرالهی، ادیان شرقی و ادیان غربی، فلسفه دین، و غیره به گوشتان خورده است؟ و یا وجود تعدادی نوجوان کم مطالعه و اسیر فضای مجازی جوّ گیرتان کرده و ندای «ماجاءَ الخَبر» سر دادهاید و گمان بردهاید یک سلبریتی دینی هستید؟ صد رحمت به سیدعلیمحمد باب و بهاءالله که ندای «لا اله الا انا المسجون الفرید» ای سردادند اما، به قول دوست بزرگوارمان آقای دکتر عبدالکریمی، دیگر از این «دُن کیشوت» بازیها در نیاوردند!
خانم عزیز! شما یک لفظی از علم و یافتههای علمی شنیدهاید، بر دارید اقلاً یکی از کتابهای حوزه علم و دینِ استاد جعفری، دکتر گلشنی، یا بنده حقیر را بخوانید تا قدری باد جهل و نخوت غرور علمیتان بخوابد و شما هم ـ مثل مولانا بفمید که: این همه علم بنای آخُر است. خیر، خانم محترم! پیامبری نهادی بر ساخته خداست و متأسفانه شما درک نمیکنید. چه کنیم که حد و اندازۀ خدای شما همانقدری است که اقسام خانم وسمقی باید برایش پیغمبر بسازند؟
مورد ضعیف و ناتوان چون نقش یزدانی کشد بیشکل به شکل مورچه با شاخ حیوانی کشد!
- پرسشهای کلیدی: الف) چرا در همۀ مکانها و زمانها پیامبران توحیدی ظهور نکردهاند؟ ب) چرا پیام پیامبران بهطور دقیق حفظ نشده و به دست همگان نرسیده است؟
خانم محترم! خدا و پیغمبر و قرآن و انبیا و اولیاء و علمای الهی و صدها و هزاران و میلیونها عالم و فقیه و دانشمندِ متخصص تاریخ ادیان در بین ادیان مختلفِ جهان میگویند در طی این هزاران سال تاریخ جهان چنین پیامبران راهنما و مُنذر و مذکّری ظهور و بروز پیدا کردهاند، لیکن شما ندیدهاید، یا اینکه نمیخواهید ببینید! نکند که:
والله عظیم، اگر یک کسی ذرهای چشم بینا داشته باشد، پیامبر و علی و فاطمه و جعفربن محمد و علیبن موسی الرضا و اقسام آن بزرگان پیشکش، همین مولانا جلالالدین محمد بلخی، یا ملاّی رومی، برای یک عمرش کافی است. لکن همانطور که آن بزرگ فرمود: «بشَرطِها و شُروطِها»!
میخواهید یکی از شروطش را بگویم؟ البته به شرطی که در خلوت خود و خدای خود قدری از های و هوی خلقان و این همه جنجال که مردم جمع بشوید «مارگیری اژدها آورده است» دست بکشید و قدری به تزکیه نفس و خدمت و عبادت و زهد و ریاضت بپردازید، تا انشاءالله خداوند شما را بیدار و هدایت فرماید. آری، شرطش این است که: «إَلاّ مَنْ أَتَی اللهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ»! که اگر این شرط را دارید وای به حال ما که حرف شما را نمیفهمیم و اگر هم این شرط را ندارید باز هم وای به حال ما که وقت عزیز خوانندگان خود را صرف این مطالب شما میکنیم! درحالیکه میدانیم بازار خودفروشان از آن سوی دیگر است! لطفاً یک لحظه با خود آیید و ببینید با طرح این مطالب دارید چه بر سر خود و دین خدا و مردم پاک و سادهاندیش میآورید؟
شما را به خدا آیا تاکنون از «درس عشق» و «علم عاشقی» چیزی شنیدهاید؟ و آیا اجازه میدهد بنده به شما بگویم که: «درس عشق در دفتر نباشد» و «علم نبود جز که علم عاشقی/ مابقی تلبیس شیطان شقی»؟
از آنچه در این دفتر و دستک نوشتهاید برمیآید که حسابی از این وادیها بیخبر هستید! شما که ادعا میکنید با قرآن آشنا هستید آیا در این کتاب خدا نخواندهاید که «وَ مَن یتَّقِ اللَّهَ یجْعَل لَهُ نُوراً یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ» و یا «وَ مَن یتَّقِ اللَّهَ یجْعَل لَهُ فرقانا» و یا «اتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ الله» و دهها و صدها آیه نظیر این؟ آیا اینها ساخته و پرداخته ابراهیم و موسی و عیسی و محمد است، یا خدای این پیامبران؟
بنظرم تا همینجا که یک پنجم از سؤالات/ اعتراضات/ شبهات شما در کتاب مشعشعتان «مسیر پیامبری» ـ طبق استخراج همکار بزرگوارم آقای فقیهی ـ پاسخ داده شد کافی است که از قدیم گفتهاند: «در خانه اگر کس است یک حرف بس است». (بگذریم که این قبیل ایرادات بنیاسرائیلی که چرا در قرآن پیامبر زن نداریم، یا اینکه چرا در قرآن تناقض وجود دارد، که نوعاً حاصل قلت دانش ایرادکنندگان است تا یک حقیقت/ واقعیت خارجی، تاکنون صدها بار پاسخ داده شدهاند که آخرین آنها در کتاب پنج جلدی دین و چالشهای جهان معاصر (انتشارات جامی، 1400) و ایضاً در کتاب دو جلدی پرسمان دین (بوستان کتاب قم، 1398) اینجانب است که احتمالاً اقسام خانم وسمقی هنوز فرصت مطالعه آنها را پیدا نکردهاند یا اینکه، خدای ناکرده، غرور و نخوت کاذب علمی ایشان اجازه انجام چنین کاری را نداده است ـ والله اعلم).
البته برای اینکه بقیه زحمات جناب فقیهی مغفول نماند از همکار دیگرم خانم هلالی خواستم که همه بیست نکته باقیمانده را هم ذیل این وجیزه بیاورند تا دوستان خواننده از این همه «افاضات علمی» نویسنده محروم نشوند.
رَبُّنَا اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً
عبدالرحیم گواهی
پینوشت: سرکار خانم وسمقی. حتماً مطلع هستید که بعضی از بندگان خدا وقتی قرآن میخوانند تمام وجودشان لبریز از معنویت و خضوع و خشوع میشود. صبح که سوره «جاثیه» را میخواندم به خودم گفتم خدمت شما هم بگویم که، اگر هنوز خواندن قرآن را بهکلی ترک نفرمودهاید، بیایید بار دیگر یک صفحه از این سوره را باهم بخوانیم و خودمان را در پرتو این آیات الهی ببینیم تا شاید مسیر فکری و ذهنی ما عوض شود و...
ادامه خلاصه مطالب استخراج شده توسط دوست بزرگوارمان آقای فقیهی:
- معجزات: کارکرد معجزه اگر اتفاق افتاده باشد، فقط محدود به قانع کردن کسانی است که شاهد آن بودهاند و دیگران با شنیدن گزارشات نمیتوانند نسبت به وقوع آنها قطع و یقین حاصل کنند (انتهای صفحه 62 و ابتدای صفحه 63).
- نگارنده بر این عقیده است که تغییر و تحول جهان آفرینش حاکی از عقل آفریدگارآن است. همانگونه که جهان، بسط و تکامل مییابد، آفریدگار نیز بطور کامل مییابد. (صفحه 63، پاراگراف آخر)
- اگر پیامبری از جانب خداوند به انسان پاسخ داده باشد که او چگونه خلق شده است و یا جهان آفرینش چگونه است، باید پاسخ او پاسخی برجسته و چشمگیر باشد و قانع کننده. حال آنکه در میان تمام اندیشههای دینی، بهچنین پاسخهایی بر نمیخوریم. (صفحه 71، خط 15)
- پرسش بزرگ آنت که چرا خداوند برای همه انسانها در همۀ دورههای تاریخی، در همه مکانها و زمانها پیامبران هدایتگر را نفرستاده؟ (صفحه 85، خط 19)
- «پیامبران برای یافتن پاسخ یک پرسش و یا دغدغۀ بزرگ خود به خلوتگاه رفته، به تأمل و تفکر پرداختند و پس از یافتن پاسخ خود از کنج عُزلت بهمیان مردم آمدند» (صفحه 98، خط 17). «آنان در خلوت، راهی برای پیگیری و تحقق آرزوی خویش جستجو میکردند و پس از انزوا تا پای جان، ایده و عقیدۀ خویش را دنبال نمودند» (صفحه 99، خط 7). «پیامبران بر اساس وضعیت اجتماعی خود و بر بستر ظرفیتهای موجود به ساختن ایدهآلهایی پرداختند که برای تحقق بخشیدن آن به نیروی مردمی نیاز داشتند». (صفحه 100، خط 14)
- این واقعیت که در همۀ زمانها و مکانها پیامبران الهی ارسال نشدهاند، آیا ناقص عدل و انصاف الهی نیست؟ آیا اعمال تبعیض در هدایت بندگان برخداوند رواست؟ (صفحه 103، خط 4)
- «در هر جا و هر زمانی که انسان مجموعۀ شرایط را برای دعوی پیامبری و تأسیس دین جدید داشته است، دعوی پیامبری نموده است و دینی را بنیان نهاده است» (صفحه 105، خط 5)
- به عقیدۀ نگارنده اساساً تبیین احکام و قوانین توسط خداوند نه اتفاق افتاده و نه معقول و عادلانه است که اتفاق بیافتد. (صفحه 106، خط 14)
- به گمان من حیات باقی و نابود ناشدنی است (صفحه 107، خط 8)
- قرآن: دربارۀ نگارش آیات مکی در مکه مدارک معتبری در دست نیست و ما نمیدانیم که چه مقدار از آیات مکی در مکه نگارش یافته و حفظ شده است. (صفحه 110، پاراگراف 4) «بدین ترتیب باید گفت که نه تنها آیات قرآن، بلکه شریعت اسلامی نیز بهطور کامل و مناقشهناپذیر به نسلهای بعدی نرسیده است». (صفحه 12، خط 4)
- چرا پیامبران، پیام دین خود و احکام آن را بهطور کامل و دقیق به آیندگان نرساندند؟ (صفحه 113، خط 4)
در محافظت و انتقال پیام هیچ یک از پیامبران به دیگر انسانها، دست خداوند را نمیتوان مشاهده کرد (صفحه 115، پاراگراف اول)
- وجود تعارض برخی از گزارههای قرآنی با علم و تعارض پارهای از گزارههای قرآنی با یکدیگر: الف) خلقت آفرینتش در شش روز، اما در جایی دیگر در 8 روز (صفحه 117، پاراگراف 4) ب) خلقت آسمان پس از زمین (و خ.... 9)، خلقت زمین پس از آسمان (نا..... 32) (صفحه 119، پاراگراف اول)
سؤال مهم: چرا خداوند پیام خود را تناقض آلود بر پیامبرش وحی نموده؟ (صفحه 120، خط 20)
تناقض جوابِ برابری حقوق زن و شوهر (228 بقره) و برتری مردان بر زنان در ادامۀ همان آیه (صفحه 121، خط 3)
- وحی را نه از بالا به پایین، بلکه دریافتی از پایین میدانیم. با قبول این نظریه، تناقص به انسان باز میگردد. اوست که در فهم و دانش خود دارای تناقض است. (صفحه 122، خط 8)
- چرا همۀ پیامبران مرد بودند؟ از اینرو زنان احساس تبعیض و نابرابری میکنند (صفحه 123، پاراگراف 2)
دیدگاه نگارنده: دلیل مرد بودن صاحبان ادیان آن است که زنان به دلایل تاریخی بر این کار همت نگمارندهاند (صفحه 130، خط 4)
بهنظر میرسد زنان خود نتوانستهاند این مسیر (مسیر پیامبری) را طی کنند و شرایط برای آنان مهیا نبوده است (صفحه 130، خط 9)
- وحی: اساساً سخن گفتن مستقیم و بیواسطه را نمیتوان وحی دانست (صفحه 133، خط 11) اشاره به آیات 50 و 51 سوره شوری، چرا خداوند از انکشاف خویش بر بسیاری از بندگان خود دریغ ورزیده است (صفحه 140، خط 3)
«معتقدم که وحی حاصل تأملات و اندیشۀ انسان بر بستر فرهنگ جامعه خویش است» «من وحی را دیداری و شنیداری نمیدانم، بلکه آن را بارقهای ذهنی و قلبی میدانم» (صفحه 141، پاراگراف 3)
«این خدا نیست که میکوشد با وحی خود را بر انسان منکشف سازد، بلکه انسان است که در پی کشف خداست و مکاشفاتی برایش روی میدهد» (صفحه 141، پاراگراف آخر)
«در هر وحی، فهم پیامبر از خدا و هستی تجلی یافته» (صفحه 142، خط 11)
-
به عقیدۀ نگارنده، این خدای حقیقی نیست که در ادیان الهی منکشف میشود، بلکه خدایی است که از سوی پیامبر کشف و شهود میشود (صفحه 142، خط 4) «هر نوع شهود جدید از جهان را میتوان مکاشفه دانست» (صفحه 143،
پاراگراف 3) - «دین اولیه در خاستگاه خود نقشی رهایی بخش و تحول آفرین داشته است؛ اما این بدان معنا نیست که در هر کجای دیگر بتواند چنین نقشی را ایفا کند» (صفحه 149، پاراگراف دوم) «به گمان من دین باید محدود شود» (صفحه 149، خط 8)
«دین اگرچه در خاستگاه اولیه خود رویکردی اجتماعی داشته است، اما به گمان من امروز باید دین و دینداری موضوعی شخصی باشد» (صفحه 150، خط اول)
- اخلاق و فرمان الهی: ناسازگاری برخی آموزههای دینی با عدالت و اخلاق: تبعیض حقوقی علیه زنان از آموزههای اسلامی است، در حالیکه در دنیای امروز، تبعیض علیه زنان، ظالمانه و غیر عادلانه و مجازاتهایی مانند تازیانه زدن و قطع دست، ناروا و خلاف عدالت و اخلاق دانسته میشود (صفحه 153، خط 12)
آیه 24 سورۀ نساء، برقراری رابطه جنسی و نکاح با زن شوهرداری که در جنگ به بردگی گرفته میشود را جایز شمرده است (صفحه 153، خط 17)
«به عبارتی صرف فرمان الهی بودن چیزی نمیتواند توجیهگر عادلانه و اخلاقی بودن آن چیز باشد» (صفحه 154، خط 1)
«بر اساس دیدگاه نگارنده، خداوند فرمانی برای انسانها صادر نمیکند، لذا موضوع ارزیابی فرمان الهی با عدالت و اخلاق و یا مبتنی کردن اخلاق بر فرمان الهی اساساً منتفی است. انسان خداباور که معتقد است آفریدگار جهان خیر مطلق است، در مییابد که خداوند از او خواستار اعمال خیر و نیک است» (صفحه 161، پاراگراف 2)
«پیامبران نیز به موضوع بردگی، همانند مردمان روزگار خود مینگریستند» (صفحه 161، پاراگراف 3)
- «برای سستی و بیاعتباری یک فرمان الهی همین بس که با عقل در تعارض باشد» (صفحه 162، خط 10)
«خداوند پیامبر را بر میگزیند و وحی از جانب خدا ارسال میشود. این دیدگاه جز بر ادعای خود پیامبران، بر دلیلی دیگر استوار نیست» (صفحه 163، خط 2)
- «مسیر پیامبری از انسان آغاز میشود و وحی نیز دریافتهای شهودی پیامبر است. بر این مبنا فرمان الهی وجود ندارد» (صفحه 163، پاراگراف 2)