نصرالله حکمت ضمن انتقاد از انجماد و انسداد فلسفه اسلامی در عصر حاضر، تصریح کرد: ارتباط فلسفه اسلامی با زندگی مردم قطع شده است و دانشجویان حق دارند از این فلسفه فراری باشند.
شب منوچهر صدوقیسها با سخنرانی مهدی محقق، حکمتالله ملاصالحی، نصرالله حکمت، حسن بلخاری، حسین کلباسی اشتری و علی دهباشی، عصر امروز سهشنبه، ۲۸ خردادماه، در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. در این نشست چهرههایی چون شفیعی کدکنی، نجفقلی حبیبی، حجج اسلام زائری، نقویان، نوراللهی، حجتی کرمانی و دعایی حضور داشتند.
در بخشی از این مراسم نصرالله حکمت، از سخنرانان این نشست، به تجلیل از شخصیت صدوقی سها پرداخت و اظهار کرد: مفتخرم در چنین مجلس باشکوهی لحظاتی در وصف یکی از ارکان و اساطین فلسفه و تفکر این سرزمین سخن میگویم. ایشان یکی از استادان فلسفه به معنای رایج و متعارف آن نیست که مباحث فلسفی را میداند و آنها را به خصوص در قالب تکرار مکررات مطرح میکند. ایشان یک فیلسوف است و درد و دغدغه فلسفه و تفکر دارد و در یک سلوک عقلی و فلسفی به سر میبرد.
دو وصف فلسفه اسلامی
وی افزود: شخصیت علمی و فلسفی او ذوالابعاد است و بنده در این فرصت کوتاه به وجوهی از شخصیت علمی ایشان اشاره میکنم. ایشان بر خلاف آنچه مستشرقان میگویند و سخنانشان یک پارادایم مسلط را در تاریخ فلسفه اسلامی پدید آورده، قائل به فلسفه اسلامی و اصالت تفکر حکمای مسلمان هستند. در کتاب «پدیدارشناخت تاریخ استعلایی فلاسفه اسلامی» این درد و دغدغه به خوبی قابل مشاهده است. امروز عرصه فلسفه اسلامی به دو صفت متصف است: انسداد و انجماد. شاید برخی استادان با حرف بنده موافق نباشند و بگویند حلقههای تدریس فلسفه اسلامی در حوزه و دانشگاه جریان دارد. بنده میگویم اینکه فلسفه اسلامی خوانده میشود به معنای جریان داشتن فلسفه اسلامی نیست.
عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی در ادامه به انتقاد از وضعیت کنونی فلسفه اسلامی پرداخت و اظهار کرد: تصور بنده این است که ارتباط فلسفه اسلامی با زندگی مردم قطع شده است و بسیاری از مسائلی که با آنها مواجه هستیم، از سوی فلسفه اسلامی بیجواب مانده و انگار زبانش بند آمده است. من تصور میکنم این مشکل یک عامل بیرونی دارد و یک عامل درونی. عامل بیرونی آن مطالعاتی است که مستشرقان در صد سال اخیر انجام دادند و حرفشان این است که یا فلسفه اسلامی نداریم و این فلسفه حاشیهای بر فلسفه یونان است یا اینکه اگر چیزی به نام فلسفه اسلامی داریم، اساساً فلسفه نیست و کلام است، تازه آن هم با مرگ ابن رشد پایان یافته است. این حاصل مطالعات مستشرقان است.
وی از وضعیت تدریس فلسفه اسلامی در دانشگاهها هم انتقاد کرد و گفت: چهل سال از انقلاب میگذرد و ما به فرزندانمان در دانشگاه آثاری را تدریس میکنیم که دیگران برای ما نوشتند. تاریخ فلسفه اسلامی را دیگران نوشتند و ما ترجمه کردیم. وقتی دانشجویان این آثار را میخوانند، خب حق دارند که از فلسفه فرار کنند. یک عامل درونی هم داریم که سبب شده فلسفه در زمستان به سر ببرد و آن اینکه ما دست به چند تقلیل وحشتناک زدیم. اول فلسفه اسلامی را که از کندی آغاز میشود، تقلیل دادیم به ملاصدرا و حکمت متعالیه. ملاصدرا را هم تقلیل دادیم به کتاب اسفار. کتاب اسفار را هم تقلیل دادیم به چند بحث خاص، آن هم با روایت برخی افراد.
تدریس «بدایه الحکمه» در دانشگاه سمّ مهلک است
وی افزود: معتقدم علامه طباطبایی کتاب «بدایه الحکمه» را برای دانشگاه ننوشته است و ما به خاطر فقر متون درسی بدایه تدریس میکنیم. تدریس بدایه در دانشگاه سم مهلک است. چرا؟ چون علامه طباطبایی این کتاب را برای طلاب نوشته است، اما امروز من باید برای دانشجویی که هگل و فوکو میخواند، بدایه تدریس کنم. این دانشجو نمیداند این فلسفه کدام مسئله را در عالم حل میکند. چهارصد سال است داریم تکرار میکنیم وجود اصیل است. انگار سوره حمد است که باید در هر نماز آن را تکرار کنیم! این تقلیل موجب انجماد فلسفه شده است.
از چهره مینوی تا نسب صدوقی
در ادامه این مراسم، حسن بلخاری به توضیح درباره نام «منوچهر» پرداخت و گفت: بحثم را با نام استاد صدوقی سها آغاز میکنم. میخواهم از کلمه «منوچهر» بگویم. کلمه «چهرهگشا» اصطلاحی است که در عصر صفوی برای نقاشان استفاده میکردند. چهره گشودن به معنای کشف بطن چهره است. نقاش مکلف به این است که به معنا بنگرد و نقش را از معنا وام بگیرد. کلمه «منوچهر» در اصل «مینوچهر» است یعنی آنکه چهره مینوی دارد. به عبارت دیگر، یعنی کسی که باطن مینوی دارد. بنا بر این معنا و به نقل فلسفه فلوطین، صورت از سیرت میزاید و ظاهر از باطن میزاید. لذا وقتی میگویند «منوچهر» صورت را به سیرت و ظاهر را به باطن وصل میکنند.
وی افزود: دومین واژه «صدوق» است. ظاهراً جد ایشان به شیخ صدوق میرسد. باید عرض کنم ایشان قطعاً یکی از بزرگترین علمای رجال فلسفی هستند. در فلسفه کسی را نداریم که مانند ایشان سلسلهها را بگوید و بشناسد. مسئله بعدی در خصوص جناب صدوقی سها بحث وارستگی است. مهمترین جانمایه حکمت، وارستگی از عمل است و تا عمل را خالصانه به پیشگاه حق تقدیم نکنیم ارزشی ندارد. این وارستگی را بنده در صدوقی مشاهده کردم