بهدرستي نميدانم كه آيا پرسشكنندة محترم به دامنة گستردة اين بحث و همة الزامات آن وقوف كافي داشته و سپس طرح سؤال كردهاند يا خير؟ در هر صورت از باب «ما لا يدرك كلمه، لا يترك كلمه» عرايض مختصري را در اين زمينه ارائه ميكنم و سؤالكنندة محترم و خوانندگان عزيز را براي توضيحات بيشتر به كتاب ارزندة «عدل الهي» استاد شهيد مرتضي مطهري (انتشارات صدرا، قم، چاپ دهم، 1357) ارجاع ميدهيم.
1. براي عدل چهار معنا يا مورد استعمال ذكر كردهاند كه عبارتند از: (1) موزون بودن، تناسب و غيره؛ (2) تساوي، مساوات، و نفي هرگونه تبعيض؛ (3) رعايت حقوق افراد؛ (4) رعايت استحقاقها در افامنه وجود (مطهري، پيشين، 59 تا 63).
2. ملاي رومي در ابيات حكيمانهاي ميفرمايد:
عدل چبود، وضع اندر موضعش عدل چبود، آب ده اشجار را موضع رخ، شه نهي ويرانيست |
|
ظلم چبود، وضع در ناموضعش ظلم چبود، آب دادن خار را موضع شه، پيل هم ناداني است |
3. علماء، حكماء، متكلمين، فلاسفه، فقها، و حتي ادبا و شعرا و نويسندگان هريك حسب فكر و مرام و روش خويش تعريفي بر عدل (اعم از عدل بشري و عدل الهي) ارائه دادهاند كه حتي فرصت فهرستكردن آنها هم در اينجا نيست (براي هرگونه اطلاع نك. مطهري، پيشين، 57-52).
4. معناي عمومي عدل انسانها عدمتجاوز به حقوق ديگران، بيطرفي، مساوات، حقگويي، عدمتبعيض و بالاخره همة اموري است كه از مصاديق ظلم قرار ميگيرند (در قرآن مجيد نزديك به 60 معنا و مفهوم ظلم نام گرفتهاند كه از آن جمله است تكذيب حق (68/29)، كفرورزي (168/4)، تكذيب آيات الهي (49/29)، شرك (13/31)، الحاد (25/32)، نفي پيامبران (37/11)، گمراهساختن مردم (146/6)، تعدي از حدود (231/2) و غيره
5. در منطق اسلام و قرآن عدل به مفهوم اجتماعي آن هدف نبوت و عدل به مفهوم فلسفي آن مبناي معاد است. چنانچه در مورد اول ميفرمايد: «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط» (حديد، 25) و در مورد دوم هم ميفرمايد: «و نضع الموازين القسط ليوم القيامه فلا تظلم نفس شيئاً ... و كفي بنا حاسبين» (انبياء، 47).
6. در مذهب تشيع عدل نيز در كنار امامت جزء اصول دين تلقي ميشود، هرچند كه در مذهب اهل سنت تنها روي توحيد و نبوت و معاد تكيه ميشود.
7. قرآن كريم، ضمن نفي هرگونه ظلم و ستم از ساحت ربوبي (70/90 و جاهاي ديگر) و معرفي خداوند تبارك و تعالي بهعنوان يگانه برپادارندة قسط و عدل در عالم وجود (آلعمران، 18) مكرراً همگان را به عدل و عدالتورزي تشويق و ترغيب ميكند (سورة مائده، 8؛ نحل، ايات 76 و 9؛ طلاق، 2؛ در جاهاي ديگر).
چنانچه ملاحظه ميشود عدل و عدالت از كليديترين مفاهيم كلامي و فلسفي بشري است كه بهعنوان يك مفهوم پيشيني در همة اديان و مذاهب نيز وجود داشته و به آن پرداخته شده است، بهخصوص مسائل جنبي آن ازقبيل وجود مسألة شُرور در عالم و ارتباط آن با عدل الهي، يا مسأله قضا و قدر، تبعيض و تفاوت در خلقت، مرگ، مصائب و ابتلائات و ساير ناملايمات موجود در جوامع بشري، مجازاتهاي الهي و غيره (براي تفصيل مطلب نك. مطهري، پيشين، 103، 114، 134، 138، 173، 178، 190، 205، 223 و غيره).
مباحثي چون عدالت، ظلم، حق و حقوق فطري (ذاتي) انسانها جملگي مباحثي پيشيني هستند كه هرچند در اديان و مكاتب الهي نيز مطرح بوده و هستند، ليكن موضوعيت آنها تنها منحصربه حوزة دين نبوده و بلكه از ديرباز نزد فلاسفه و حكما مطرح بودهاند. بدينترتيب ملاحظه ميشود كه نزد اديان و مذاهب ابراهيمي و اسلامي عدالت ـ هرچند كه يكي از صفات خداست ـ مبناي حق و حقوق آن نيز زيربناي همة احكام و تعاليم و آموزههاي ديني است.
عبدالرحيم گواهي
تهران، چهاردهم تيرماه نود و يك